حالا میتوانم آنچه را که آن لحظه نمیتوانستم بگویم، بیان کنم. آنچه را که «دست خدا» دانستم. چه دست خدایی؟ این دست دیگو بود!
خاطراتِ دیگو آرماندو مارادونا
…
و ما از نو عضلات تو را صدا خواهیم کرد
بر سکوها
در مسیر استادیوم
با دود سیگار در صورت یکدیگر
ای تندیس شرافت ساخته از سطلهای شلعهور آشغال
ما که پارهایم
تو از کجا دوباره شوت خواهی زد؟
علی اسداللهی( قسمتی از شعر)
حالا که با دوربین کاراباکال دستِ مارادونا رو شده، حالا که ما ستارهایم و احوال اختران دگرگون است، این مجموعه را به من و دیگر قهرمانان زبالهدانِ تاریخ، به «ما» تقدیم میکنم.
برای مشاهدهی عکسها و خواندن متن روی عکس کلیک کنید