در دستگاههای نظریِ پیشین اغلب فضا تعریف، یا شاید به بیان بهتر، مسلم فرض میشود، ازاینرو در این تعاریف همواره این گرایش وجود دارد که فضا و از این نگاه در اینجا: بافت فرسوده به شکلی غیرپروبلماتیک و بدون توجه به وجوه بر سازنده آن بهمثابه صرفاً ظرفی که چیزها در آن وجود دارند یا بافت و مکانی که رویدادها در آن رخ میدهند و کیفیاتِ فضایی بهدوراز تأثیر نیروهای بر سازنده بهمرورزمان تغییر میکنند، تعریف شود(الدن، ۲۰۰۹). درحالیکه امروز در جریانِ مدیریت و تولید فضا، کمتر فضایی در شهر پیدا میشود که با منطقِ مدیریتِ فضایی امروز، نیروهای بر سازنده بهواسطه تعاریفِ سازمانی در کیفیات کالبدی و غیر کالبدی آن نقش نداشته باشند.
در معنایی که مقصودِ متن است، تعریف فضا کار نهچندان سادهای است. یکی از دلایل دشواری ارائه تعریف روشن از مفهوم فضا-چنانکه در نسبتِ با مفاهیمی چون بر سازندگی و بازتولید، بحران، انباشت سرمایه، فرسودگی و تخریب خلاق معنا بیاید- کاربردهای متفاوت و تاریخ پیچیدهی سیر مفهومیِ آن است. در این نوشتار ما در پیِ سیر تغییراتِ مفهومیِ این واژه نیستیم. به دنبال این هستیم تا با بهرهگیری از نگاه انتقادی به فضا، به مسئله بافتهای فرسوده شهری تهران بهمثابه نتیجه و بازنمونِ آنچه ایدئولوژی مدیریتی و سیاستهای سازمانی مینامیم، نگاه کنیم. به بیانی دقیقتر در این نوشتار ما نه از دانش فضا، که از دانش تولید فضا سخن میگوییم..
برای دریافت فایل کتاب بر روی تصویر کلیک کنید