«انتشغالات»؟‌ نه ممنون!

دانلود پی‌دی‌اف

محاکمه‌ی نیکان

برتولت برشت

پیش آ؛ شنیده‌ایم

تو نیکمردی هستی.

نتوان تو را خرید، آنسان که

آذرخش خانه‌برانداز را،

نیز نمی‌توان.

بر آن‌چه گفته‌ای، پایداری.

چه گفته‌ای؟

راستگویی، و عقیده‌ی خویش را می‌گویی.

کدام عقیده؟

دلاوری.

به کدامین پیشگاه؟

خردمندی.

به نزد کدامین کس؟

در اندیشه‌ی سود خود نیستی.

سود چه کسی را می‌خواهی؟

تو، رفیقی خوبی.

آیا نیکمرد نیز هستی؟

اکنون، گوش فرا دار: ما می‌دانیم

تو دشمن مایی، و از این‌رو،

اینک، بر سر آنیم که نابودت کنیم؛ اما به‌خاطر شایستگی

و خصال نیکت،

تو را در پای دیواری خوب،

با گلوله‌های خوبی از تفنگی خوب،

تیرباران می‌کنیم.

و با بیلی خوب، زیر خاکی خوب،

مدفونت می‌سازیم.[۱]

 

ترجمه‌ی کارهای ژاک لاکان یا آثاری درباره‌ی او دشوار است. کارهای او گستره‌ی وحشتناکی از علوم را دربرمی‌گیرد و میان آن‌ها پیوند‌هایی برقرار می‌کند. او از راه الکساندر کویره با کارهای داوید هیلبرتِ ریاضی‌دان درباره‌ی منطق نمادین آشنا بود، از راه کوژو با هگل؛ دوستی کوتاهی با هایدگر داشت؛ کوشید بی‌نهایت کانتور را با استفاده از علائم جبری خود صورت‌بندی کند؛ از objet a و فالوس در ریاضیات سخن می‌گفت. با ظهور هایزنبرگ و گودل به علم امیدوار شد؛ در ادبیات از توپولوژی سخن می‌گفت؛ و تصادفی نیست که در تلویزیون از کلارک ماکسول حرف می‌زند. می‌توان این فهرست را ادامه داد: دکارت، نیوتون، کانت، ریمان، فرگه، راسل، سوسور، ویتگنشتاین، نوربرت وینر و جز این‌ها. بنابراین، مترجمی که وظیفه‌ی ترجمه‌ی آثار لاکان یا آثاری درباره‌ی لاکان را بر عهده گرفته راهی دشوار در پیش دارد؛ او باید نهایت سعی خود را بکند تا خود را با این زمینه‌ها آشنا سازد.(بگذریم از مسئله‌ی زبان، فرمِ نوشتاری و پیچیدگی‌های دشوار‌نویسی لاکان در زبان فرانسه [یا انگلیسی] و استفاده‌ی شیطنت‌آمیزِ او از جناس، طنز، تشبیه، و استعاره.) و افزون بر این و مهم‌تر از همه باید به اندیشه‌ی لاکانی به خودی خود عشق ورزد. یعنی باید انتقالی روی داده باشد. کارِ او باید در قلمروِ «زندگیِ رسته از مرگ» صورت گیرد، نه در قلمروِ «گفتمانِ دانشگاه»؛ او باید در پی پژوهشِ علمیِ پیگیرانه (به هر بهایی) باشد، نه در پی افتخاراتِ آکادمیک یا امیالِ هرزه‌ی دیگر. معدود ترجمه‌هایی از یا درباره‌ی لاکان که در این چند سال اخیر به دست ما رسیده است هیچ یک این دو نکته را تأیید نمی‌کنند. فرقی هست بین مترجمی که صادقانه روی کتابی کار می‌کند، با چشم‌پوشی از بسیاری منافع° عاشقانه می‌کوشد کتابی دقیق به دست خواننده‌ی ایرانی برساند، و نادانسته مرتکب اشتباهاتی جزئی می‌شود، و مترجمی که بیش از نیمی از کتاب را اشتباه ترجمه می‌کند و گمان می‌کند کار بزرگی کرده است؛ فرقی هست بینِ کارِ مسئله‌مند و دغدغه‌مند، که افزون بر نیاز به دقت و تسلط بالا، به‌سببِ نوعی «ژوئیسانسِ مازاد» انجام می‌گیرد، «کارِ عشق»، و کارهای شتابزده و بی‌دقت که صرفاً برای ربودنِ گوی سبقت از حریفان و دست‌وپاکردنِ نامی برای خویش انجام می‌گیرد. برای نمونه، در کتابِ اساسی رخدادِ ژیژک که معلوم است زحمت فراوانی برای ترجمه‌ی آن کشیده‌اند و من همواره خود را وام‌دار این دست ترجمه‌ها می‌دانم، مترجمی “Le service des biens” یا “the service of goods” را «خدماتِ رفاهی» ترجمه کرده است[۲]، اما به‌گمانم بهتر بود «تأمین خیرها» یا «خدمت‌گزاری به خیرها و مصلحت‌ها» ترجمه شود. (لاکان، در سمینار هفتم: اخلاق روانکاوی، ۱۹۶۰-۱۹۵۹ (نسخه‌ی انگلیسی، ص. ۳۰۳)، می‌گوید: «مطلقاً هیچ دلیلی نیست که ما خود را تضمین‌کننده‌های رویای بورژواها کنیم». او رویای بورژواها را «تأمینِ خیرها» می‌داند که، در واقع، «جابه‌جاییِ خواستِ خوش‌بختی به صحنه‌ی سیاسی است»، یعنی پیونددادنِ آسودگیِ فردی به خیرها و مصلحت‌های خانواده، جامعه، نظام و جز این‌ها. به عبارت دیگر، «تأمینِ خیرها» به این معناست که سوژه باید میلِ خود را به پای خیرها و مصلحت‌های نظمِ نمادین قربانی کند و پس از این قربانی‌کردن° سکوت کند و لب به اعتراض نگشاید. در برابر، پیشنهادِ لاکان این است: هیچ خیری نیست که نتوان آن را به پای دسترسی به میل قربانی کرد (همان، ص. ۳۲۱)[۳].) همین عبارت در کتاب اخلاقِ بدیو «نوکریِ کالا» ترجمه شده است،[۴] که با توجه به معنای دوگانه‌ی “biens” یا “goods”، ممکن است در بافتار نقد سرمایه‌داری درست باشد[۵]، اما نه در آن‌جا که بحث بر سر انتخاب میان وفاداری به میل، از یک طرف، و جست‌و‌جوی آسایش در «تأمینِ خیرها» یا فراهم‌کردنِ اسبابِ آسودگیِ دیگریِ برون‌درونی، از طرف دیگر، است. مترجمی دیگر، در کتاب شون هومر درباره‌ی لاکان، “not to give up on one’s desire” را «میدان‌ندادن به میل فرد» برگردانده است[۶]که کاملاً اشتباه و در واقع برعکس است و بهتر است «سازش‌نکردن بر سر میل خویش» یا «دست‌نکشیدن از میل خویش» ترجمه شود. با توجه به دقتی که در ترجمه‌ی این کتاب‌ها به کار رفته به‌راحتی می‌توان این اشتباهات جزئی را نادیده گرفت. اما در این دوـ‌سه سال اخیر کتاب‌هایی بیرون آمده که خواننده اگر صدها سال با آن‌ها ور برود هرگز چیزی از لاکان نخواهد فهمید. کتاب‌هایی نظیر بر سر کوه موریه، سمینار دهم: اضطراب (در صفحه‌ی عنوان این کتاب به‌اشتباه نوشته‌اند: «کتاب پنجم». این سمینار نزدیک به ۴۰۰ صفحه است، اما در ترجمه‌ی فارسی هیچ اشاره‌ای به این موضوع نشده است.) و حتی تلویزیون (ترجمه‌ی فارسی تلویزیون، دلیل انتخاب آن برای ترجمه و نسخه‌ای که برای ترجمه انتخاب شده مسئله‌دار است؛ نسخه‌ی ویرایشِ ژاک‌ـ‌آلن میلر متفاوت با این نسخه و بسیار منسجم‌تر است اما اکنون نمی‌توانم به ترجمه‌ی فارسی تلویزیون بپردازم.).

ترجمه‌ی فارسی کتاب لاکان بالینی [The Clinical Lacan] نوشته‌ی ژوئل دُور (که با این عنوان منتشر شده: جوئل دور، روانکاوی بالینی لاکان، ترجمه‌ی رضا سویزی و تورج بنی‌رستم، ویرایش مریم کیان‌افراز، نشر کیان‌افراز، ۱۳۹۷.) نیز یکی از ترجمه‌هایی از نوعِ دسته‌ی اخیر است و من در این‌جا با بررسی جملاتی از صفحات مختلف آن خواهم کوشید بی‌نزاکتی و بی‌ادبی حاکم بر اذهان برخی انسان‌ها را که بر حسب تصادف جایگاه نمادینِ مترجم، دکتر و پروفسور را اشغال کرده‌اند نشان دهم. اگر دوستان ما شمایید دیگر چه نیازی به دشمن؟

پیش از شروع بررسی باید خاطرنشان کنم که مرجع من در این نقد کتابِ زیر است:

Joël Dor, The Clinical Lacan, edited by Judith Feher Gurewich, New York: Other Press, 1999.

از شناسنامه‌ی کتابِ پیش‌گفته پیداست که مرجع ترجمه‌ی مترجمان نیز همین نسخه‌ی انگلیسی بوده است.

همچنین باید یادآور شوم که انگیزه‌ی پسِ پشتِ نقدِ حاضر هرگز نوعی «حسادت به ژوئیسانسِ دیگری» نبوده است؛ در این‌جا به هیچ روی با «هم‌نوعِ خیالی»ام سر و کار ندارم. این نقد، بیشتر، نقدی نمادین است که مواضعِ نمادینِ مشخصی را به پرسش می‌کشد، موضعِ نمادین ناشران و مترجمانی که به خود اجازه می‌دهند این‌چنین سمپاشی کنند و فضا را آلوده کنند، ناشران و مترجمانی که  با اذهان «خواننده» (کدام خواننده؟) به‌مثابه زباله‌دان برخورد می‌کنند. هدف، نقدِ «انتشغالات»[۷] است نه افراد و تلاش‌های آنان؛ هدف، پیش‌گیری از گسترشِ بیش‌ازپیشِ «اتحادیه‌ی ابلهان» است.

ــ صفحه‌ی ۸ و صفحه‌ی ۹:

مترجمان دو فیلسوف جدید را به جامعه‌ی علمیِ ایرانی معرفی کرده‌اند:

«هربرت مارکوس» [به جای مارکوزه] و «فوکالت»! [به جای فوکو]

ــ صفحه‌ی ۱۱ متن انگلیسی و صفحه‌ی ۳۳ متن فارسی:

To cite only one aspect, let us turn for a moment to that “instinctual vicissitude” that he calls “the turning round of an instinct upon the subject’s own self”

برگردان مترجمان: تنها به استناد یک بعد(!)، به «فرازونشیب‌های(!) غریزی» که فروید آن را «چرخش غریزی سوژه»(!) می‌نامید، می‌پردازیم.

برگردان پیشنهادی: با ذکر فقط یک جنبه، اجازه دهید برای لحظه‌ای به آن «فرازونشیبِ غریزی»ای بپردازیم که فروید آن را «چرخشِ غریزه به‌سوی خویشتنِ خودِ سوژه» می‌نامد.

The turning round of an instinct upon the subject’s own self is made plausible by the reflection that masochism is actually sadism turned round upon the subject’s own ego, and that exhibitionism includes looking at his own body.

برگردان مترجمان: چرخش یک غریزه در سوژه، احتمالاً به‌واسطه‌ی یک انعکاس صورت می‌پذیرد(!). مازوخیسم در واقع همان سادیسم است که در «ایگو»ی فرد دچار چرخش شده(!)، با معطوف‌شدن توجه فرد به بدن خودش(!)، نمود پیدا می‌کند(!).

برگردان پیشنهادی: چرخشِ غریزه به‌سوی خویشتنِ خودِ سوژه با این تأمل (یا بازتاب) معقول جلوه می‌کند که مازوخیسم در واقع سادیسمی است که به‌سوی اگوی خودِ سوژه چرخش یافته است، و این‌که بدن‌نمایی شامل نگاه‌کردن به بدنِ خود می‌شود.

ــ صفحه‌ی ۳۱ متن انگلیسی و صفحه‌ی ۵۹ متن فارسی:

 

This difference is based on the plasticity of the drive mechanism and its susceptibility to deviations with regard to the aims and objects of the drives

برگردان مترجمان: این تمایز ـ با توجه به اهداف و مقاصد رانه‌ها ــ بر پایه‌ی شکل‌پذیری مکانیزم رانه و استعداد انحراف، می‌باشد.

برگردان پیشنهادی: این تمایز بر مبنای شکل‌پذیریِ مکانیسمِ رانه و استعداد آن در کژروی‌هایی در خصوص هدف‌ها و ابژه‌ای رانه‌ها استوار است.

 

However, going beyond this distinction, one that, with the exception of the notion of the drives, he took from the classical psychopathology of his time (Krafft-Ebing 1899), Freud emphasized the role of the perverse process in normal sexual development, describing the polymorphous perversity of infantile sexuality and its reemergence in the libidinal economy of the adult

برگردان مترجمان: با این حال ورای این تفاوت(!) و به استثنا مفهوم رانه‌ها(!)، فروید با آنچه که از آسیب‌شناسی کلاسیک دوره‌ی خودش دریافت کرد(!)، (Krafft-Ebing 1899) بر نقش فرآیند کج‌روی(!) در رشد جنسی نرمال تاکید می‌کند و کج‌روی(!) چندشکلی(!) تمایلات جنسی کودکانه و ظهور مجدد آن در انرژی(!) لیبیدو فرد بزرگسال را تشریح می‌کند.

برگردان پیشنهادی: با وجود این، فروید، با فرارَوی از این تمایزگذاری، تمایزگذاری‌ای که ــ به استثناءِ مفهومِ رانه‌ها ــ  از آسیب‌شناسیِ روانیِ کلاسیکِ روزگار خود (Krafft-Ebing 1899) وام گرفته بود، بر نقشِ فرایندِ انحراف در رشدِ جنسیِ بهنجار تأکید کرد و انحرافِ چندشکلیِ جنسیتِ کودکانه و ظهورِ دوباره‌ی آن در اقتصادِ لیبیدوییِ فرد بزرگسال را توصیف کرد.

His argument in the “Three Essays” leads to an initial demarcation between the neuroses and the perversions that is summed up in the famous, if problematic, statement that neuroses are the negative of perversions

برگردان مترجمان: موضوع مورد بحث در این «سه مقاله» ما را به‌سوی تفاوت‌های اولیه میان روان‌رنجورها و انحراف‌ها، هدایت می‌کند و این تفاوت‌ها در این جمله‌ی معروف خلاصه شده است: روان‌رجورها، در مقابل انحراف‌ها قرار دارد.

برگردان پیشنهادی: بحثِ فروید در «سه جُستار» به یک تمایزگذاریِ ابتدایی میان روان‌رنجوری‌ها و انحراف‌ها منتهی می‌شود که در این گزاره‌ی مشهور، گرچه مسئله‌دار، خلاصه شده است: روان‌رنجوری‌ها نگاتیوِ انحراف‌ها هستند [نگاتیو در معنای عکاسی کلمه].

ــ صفحه‌ی ۷۶ متن انگلیسی و صفحه‌ی ۱۰۹ متن فارسی:

…If the object of oedipal desire, the phallus, is what the hysteric basically feels he has been unjustly deprived of

برگردان مترجمان: اگر آبژه‌ی میل ادیپال، فردی است که بیمار هیستریک، اساساً احساس می‌کند وی، به‌گونه‌ای ناعادلانه از فالوس محروم شده است،…

برگردان پیشنهادی: اگر ابژه‌ی میلِ ادیپی، [یعنی] فالوس، چیزی است که هیستریک اساساً احساس می‌کند ناعادلانه او را از آن محروم کرده‌اند،…

 

ــ صفحه‌ی ۸۴ متن انگلیسی و صفحه‌ی ۱۱۸ متن فارسی:

It is one thing to observe that the hysterical woman is constantly tormented by her concern for beauty, quite another thing to see how beauty comes to overlap with femininity to the point of supplanting it

برگردان مترجمان: مورد دیگری که باید در نظر بگیریم این است که زن هیستریک با نگرانی در موردزیبایی‌اش خود را عذاب می‌دهد؛ باید در نظر بگیریم که چطور زیبایی و زنانگی در نقطه‌ی تغییر و ارتقای آن، با یکدیگر همپوشانی دارند.

برگردان پیشنهادی: ملاحظه‌ی این‌که زنِ هیستریک به‌وسیله‌ی دلنگرانی و دل‌مشغولی‌اش به زیبایی شکنجه می‌شود یک چیز است، و دیدنِ این‌که چگونه زیبایی° دست آخر  با زنانگی° تا سرحدِ گرفتنِ جای آن همپوشی می‌یابد چیز کاملاً دیگری است.

این‌ها فقط نمونه‌هایی بودند که من به پیروی از قولِ معروفِ «مشت نمونه‌ی خروار است» در این‌جا عرضه کردم. وگرنه جای‌جای متن سرشار از این‌گونه بدفهمی‌هاست.

بعید می‌دانم خودِ لاکان اگر فارسی می‌دانست چیزی از این ترجمه سر در می‌آورد. ترجمه‌هایی از این دست، متن‌های نفوذناپزیری تولید می‌کنند که فقط و فقط می‌توانند فضای نمادین را اشغال کنند و به کار پرکردن حفره‌های دیگری می‌آیند. این‌گونه کارها فضای خالی‌ای را پر می‌کنند که می‌تواند آبستن هیولاهای وحشتناک باشد. آیا، در برابر این‌گونه بی‌فرهنگی‌ها و بی‌اخلاقی‌ها باید خاموش ماند؟ و آیا این‌گونه نقدها اساساً تأثیری دارند؟

شاید برخی بر این عقیده باشند که این نقد، و به‌ویژه شعرِ برشت در آغازِ آن، بی‌اندازه ستیزگرانه و پر از خشونت است. اما آیا آنان نمی‌توانند خشونتِ نهفته در ترجمه‌ای پر از لغزش را ببینند؟ چه‌بسا برخی گمان کنند که این دو خشونت بی‌تناسب‌اند و خشونتِ این نقد را مازادین بینگارند. اما در واقع قضیه این است که عملِ عرضه‌ی این‌گونه ترجمه‌ی نتراشیده و نخراشیده و دورازدسترس و، به‌طور خلاصه، واقعی چندان پرخشونت است که نقدِ نمادینِ مازادینی ضروری است تا بتوان آن را دیالکتیکی کرد.

 

 

پانوشت‌ها:

[۱] برتولت برشت، من، برتولت برشت: برگزیده‌ی شعرهای برتولت برشت، انتخاب و ترجمه‌ی بهروز مشیری، انتشارات امیرکبیر، ۲۵۳۶، ص. ۲۱-۱۲۰.

[۲] بنگرید به اسلاوی ژیژک: گزیده‌ی مقالات: نظریه، سیاست، دین، گزینش و ویرایش مراد فرهادپور، مازیار اسلامی و امید مهرگان، نشر گام نو، ۱۳۹۵، ص. ۲۲۳.

[۳] آلنکا زوپانچیچ بر این عقیده است که نخستین بار کانت بود که اخلاقِ خود را بر مبنای مخالفت با «توزیع امر خیر» یا «تأمینِ خیرها» پایه‌ریزی کرد. در این باره بنگرید

[۴] الن بدیو، اخلاق: رساله‌ای در ادراک شر، ترجمه‌ی باوند بهپور، نشر چشمه، ۱۳۹۳، ص. ۷۹.

[۵] بنگرید به

Bruce Fink, Against Understanding: Cases and Commentary in a Lacanian Key, vol. 2, London: Routledge, 2014, p.57.

[۶] شون هومر، ژاک لاکان، ترجمه‌ی محمدعلی جعفری و سید محمدابراهیم طاهائی، انتشارات ققنوس، ۱۳۹۴، ص. ۱۷۹.

 

[۷] بنگرید به، آلن بدیو، بنیادِ کلی‌گرایی: پل قدیس و منطق حقیقت، ترجمه‌ی مراد فرهادپور، صالح نجفی، نشر ماهی، ۱۳۹۲، ص. ۵۱.