قورباغه‌ات را با کمی معنویت قورت بده (بررسی جامعه‌شناختی اجتماعات معنویت‌گرا)

دانلود پی‌دی‌اف

طرح مسئله

جامعه­‌ی ایران در یکی دو دهه اخیر و همزمان با رشد طبقات متوسط و مرفه شهری، شاهد رشد و گسترش پدیده­ای اجتماعی بوده که آن را می توان، کم و بیش، پیدا و پنهان و مستقیم و غیر­مستقیم، قسمی پدیده دینی به ­حساب آورد. آموزه­ها و کتاب­های افرادی مانند اُشو، کوئیلو و کاستاندا، فنونی مانند یوگا، مدیتیشن و ذن و انواع و اقسام ِکلاس­ها و دوره­های خودشناسی،­ اعتماد به نفس و موفقیت بخشی از مصادیق این پدیده جدید هستند. بی­شک این مصادیق، خصوصیات، مکانیزم­‌ها و کارکرد­های یکسانی ندارند اما جدید بودن و دینی بودن برخی عناصر آن­ها، به متفکران علوم اجتماعی این اجازه را داده که آن­ها را میهمانان نوظهور «حیات دینی» به شمار آورند. توجه روزافزون جامعه به «خودشناسی» و «درون‌­نگری» و پررنگ‌شدن «ذهنیت روان‌شناختی» همراه با نوعی روانشناسی‌­های عامیانه و کاربردی و تیراژ بالای کتاب­‌های عرفانیِ عامیانه در کنار واردشدن اصطلاحات و واژه­‌هایی به محدوده واژگانیِ روزمره و حتی رسمی مانند انرژی، مثبت ­اندیشی و درون‌­نگری، همگی خبر از این میهمان نوظهور می­‌دهند. «واژگان در حال تغییر عمدتاً نشانی از یک وضعیت جدید دارند به طور نمونه رایج­­‌شدن اصطلاحاتی مانند آگاهی و هوشیاری و باور ِ بیشتر به تناسخ در عوضِ جهان ِپس از مرگ در دهه‌­ی ۷۰ را به جنبش­‌های جدید دینی نسبت داده‌اند» (بنگرید به ویلسون و کرسول،۱۳۸۷: ۵۹).

علی‌­رغم این که از پدیده‌­ای دینی سخن می‌­گوییم دعاوی مطرح­‌شده، طیفی از موفقیت، ثروت‌اندوزی و سلامت تا خودشناسی، خداشناسی و آرامش درون را در بر می‌­گیرد. نکته اساسی در «آشتی» و «هماهنگی» امر دینی و امر دنیوی[۱] است. چرا که درون انسان منبع نیرو­های قدرتمندی است که با شناسایی و «احضار» می‌­توان آن­ها را آزاد و مدیریت کرده و در نهایت به خدمتِ امور دنیوی درآورد. البته که امور دنیوی نیز باید در خدمت «معنویت­» انسان بوده و از دایره هماهنگی و آشتی خارج ­­نشود. بیهوده نیست که اساساً این اشکال را با شیوه تولید سرمایه­‌داری همبسته می‌­دانند. سرمایه­‌داری نیز بیش از هر شیوه تولیدی بر موفقیت، ثروت اندوزی و رستگاریِ «فردی» انسان تأکید­­­کرده و آن را یگانه راه نجات بشر می­‌داند.

این نوع دینداری­‌های جدید در هماهنگی و تناسب با ویژگی­‌های طبقه متوسط شهری قرار دارند؛­­ چرا که آن­ها نوعی دینداری «سهل»، «خود­­ساخته»، منعطف، غیر­­رسمی و شیک را در دستور کار قرار ­­داده‌­اند. دیگر نیازی به خواندن کتاب­های حجیمِ مقدس و به جا آوردن عباداتِ منظم و بعضاً دشوار روزمره نبوده و می­توان با خواندن کتابی «کوچک» و اعمالِ سهل و «مفرح»­­تر به امر مقدس  متصل­­‌شده و مهم­تر آن که آن را به «خدمت» درآورد. این قسم دینداری جدید، نوعی دینداری حداقلی، ساده و روزمره را جایگزین نوعی دینداری سخت، حداکثری، کلی و آخرت شناختی کرده‌­اند. همچنین این قسم دینداری­‌های جدید با قسمی «فرهنگ عامه پسند» و «اوقات فراغت» که در جامعه مصرفی و شهری شدت ­­یافته­ است پیوند­هایی وثیق دارد. انواع و اقسام کتاب و فیلم‌­های عامه پسند که با نوعی «تمِ» دینی همراه­ هستند را می‌­توان در همسایگیِ این دینداری­‌ها مشاهده کرد. فیلم بارها دیده شده «راز» از مصادیق این فرهنگ عامه پسند است که عمدتاً توسط اعضاء و رهبرانِ اجتماعات مرتبط با این نوع دینداری توصیه­ می‌­شود. در همین راستا، برایان ترنر از نوعی دینداریِ تلفیقی، شهری و تجاری شده یا «بازارهای معنوی» سخن گفته و محبوبیت کتاب­‌هایی مانند «رمز داوینچی[۲]» را جلوه‌­های دینیِ فرهنگ عامه دانسته است (ترنر،۱۳۸۷).

آن چه گفته ­شد جنبه­‌های فردی و فردگرایانهِ وضعیت جدید را پررنگ کرده ­است حال آن که نباید از اَشکال گروهیِ این نوع دینداری جدید غافل ­­شد؛ چرا که به جای فردگرایی همه جانبه، انواع و اقسام ضروریات و مقتضیات گروهیِ محدود­کننده آزادی فرد در آن ها جایگزین ­­خواهد ­شد. اجتماعاتی که تنها در قالب کلاس و کارگاه آموزشی نبوده و همراه با نوعی رهبری فرهمند، سلسله مراتب گروهی، شبکه­‌های ارتباطی و نظام اعتقادات گروهی و آئین­‌های خاص خود هستند؛ نظام اعتقادی که به شدت تلفیقی بوده و عناصر دینی و غیر­دینیِ بعضاً متضاد اما «مصرف‌­پذیر» و «کارا» را شامل می‌‌­شود.

عرصه‌ی مفهوم­‌پردازی این اَشکال جدید چه در غرب و چه در ایران با چالش های ­زیادی مواجه ­بوده ­است. نهادهای رسمی دین به ویژه در ایران از دینی دانستن آن ها سرباز زده و عمدتاً آن­ها را غیر­مشروع، کاذب و انحرافی قلمداد کرده‌­اند (بنگرید به حسین شریفی،۱۳۹۲ و مظاهری سیف،۱۳۸۷). متفکران علوم اجتماعی نیز از مفاهیم مختلفی برای توضیح این پدیده جدید استفاده کرده‌­اند. سیالیت، انعطاف و تنوع بسیار این دینداری­‌ها سبب شده عرصه مفهوم‌­پردازی آن به عرصه‌­ای سخت و چالشی تبدیل شود. بنابرین برای مطالعه تجربی، نیازمند نوعی «تحدید مفومی» برای نشان‌­دادن محدوده و حدود و ثغور موضوع تحقیق هستیم. «معنویت‌­گرایی­‌های جدید» در شکل عام و «اجتماعات معنویت­‌گرا» در شکل خاص و گروهی آن در درون «محدوده مفهومیِ» دینداری­‌های جدید، ابزار مفهومی است که در این پژوهشِ تجربی به کار گرفته شده است.

پرسش این پژوهش نه تبیینِ ظهور و بروز اجتماعات معنویت­‌گرا بلکه پرسش از سازوکارها و پی­آمدهایی است این اجتماعات به همراه می‌آورند. بنابرین پرسش‌­هایی مانند: این­گونه اجتماعات چگونه وعده‌­های خود را اجرایی می‌کنند ، چه افرادی را فرا می­خوانند، چه کنش­‌های اجتماعی را «ممکن» کرده و مخاطبانشان را از چه کنش‌­هایی برحذر­ می‌­دارند و در نهایت آن­ها را در چه نسبتی با «جامعه» قرار می­‌دهند پرسش‌­های راهنمای این پژوهش بوده‌­است. هر چند این پژوهش تبیین را یکسره رها نکرده و به نوعی در درونش مستتر است، اما پرسش اصلی نه پرسش از تبیینِ صرف، که تا به حال درباره این قسم دینداری‌ها انجام شده و نابسنده به نظر می‌رسد، بلکه پرسش از اثرگذاری و «نیروگذاریِ» آن­هاست. همچنین اگر چه بدیهی است که مخاطبین «دقیقاً» به همان «سوژه»­های دلخواه اجتماعات معنویت‌­گرا تبدیل نشده و خواست­‌های آنها را با خواست­‌های خود می­‌آمیزند و محتمل است که به چیزی جدید بدل­­‌ سازند، اما از آن­ها در این پژوهش صرف‌نظر کرده و تلاش کرده به آن چه اجتماعات معنویت­گرا بدان اهتمام می­‌ورزند نزدیک ­­شویم.

 

تأملی در مفهوم اجتماعات معنویت­گرا

مفهوم جنبش‌­های جدید دینی با تمامی قرابت­‌هایش، برای توضیح دینداری­‌های جدید دینی و کاربرد تجربی آن در جامع‌ه­ای مانند جامعه ایران با مسائلی مواجه­­ خواهد شد. چرا که به دلیل قدرت نهادی دین، هر شکلی از دینداری، اساساً نخواهد­ توانست شکل جنبشی و گروهیِ حداکثری به خود بگیرد. عضوگیری آزاد، جمع‌­آوری منابع مالی، تبلیغ و ترویج عمومی و «ضد­فرهنگ[۳]» شدن در جنبش­های جدید دینی در چنین جوامعی اساساً بلاموضوع است. بنابرین شاید استفاده از مفهوم «اجتماعات معنویت­گرا» که نشان از اجتماعاتی حداقلی، موازی و بعضاً خارج از دید عموم داشته و در قالب و هیئت کلاس‌­های روانشناختی و خودشناسی ادامه حیات می دهند کارآمدتر به نظر برسد. از سویی دیگر، مفهوم جنبش­‌های جدید دینی چندان قادر نیست اَشکال غیرگروهیِ دیندار‌‌ی­های جدید را توضیح دهد. آن جا که با خیل عظیمی از انتشارات فرهنگ عامه دینی، فیلم و سریال­هایی با تم‌­های جدید دینی و کلاس‌­ها و کارگا‌ه‌های خودشناسی و اعتماد به نفس مواجه‌ ­هستیم؛ نوعی «دینداری عامه­پسند[۴]» (بنگرید به لیپی،۱۳۸۵) و تجاری­‌شده که می­توان از آن به نوعی «معنویت­‌گرایی های جدید» نیز یاد کرد. که در جوامع مصرفی و شهری گسترش یافته و طبقات متوسط و رو به بالای شهری را در میان پیروانش می­‌بیند. این پدیده نتیجه نوعی دینداری مصرفی و بازاری و «فراغتی‌­­شدن» امر دینی است. برایان ترنر این «بازار معنوی» را این گونه توصیف کرده است: «چنین اشکالی از دین، گرایش فردگرایانه شدیدی دارند، از این نظر که از هیچ عقیده رسمی پیروی نمی‌­کنند ارتدوکس‌­اند، میل به تلفیق دارند…این ادیان پسانهادی و پسا­مدرن­‌اند…این اشکال جدید دینی را می توان معنویت­‌گرایی‌­های جدید خواند» (ترنر،۱۳۸۷). «اجتماعات معنویت­‌گرا» شکل گروهیِ «معنویت‌­گرایی جدید» است. این اجتماعات عناصری از سنت­‌های مختلف دینی و غیردینیِ متنوع و ناهماهنگی که زمینه­‌زدایی­­ شده­‌اند را تلفیق کرده و کلیت معنابخشی را برای اعضای‌شان تولید می‌­کنند. این اجتماعات به جای رستگاریِ حداکثری، «نسخه‌های کوچک نجات» را برای زندگی روزمره اعم از خوشبختی، موفقیت و سلامتی فراهم می‌­آورند. اساساً روح و روانِ انسان می‌­بایست اصلاح، دستکاری و آسیب­‌شناسی شود تا انسان به گونه‌­ای بهتر و کامل‌­تر به امرِ متعالی متصل شده و نیروهایش را به خدمت خود درآورد؛ نوعی آشتی و هماهنگی امر متعالی و زندگی این­‌جهانی. «این گروه ها نه بر افتادن صرف در ورطه­‌ی ارزش و دست‌­آوردهای این‌­جهانی تاکید می­‌کنند و نه بر وارستگی و غنایِ معنوی و روحیِ خارج از دنیا؛ آنها به نحوی می­‌کوشند توفیق دنیوی را با جست­وجوی معنا ترکیب کنند» (همیلتون،۱۳۸۷: ۳۶۰).

 

  • توضیحی مختصر در مورد سازمان «پیوندها»

سازمان «پیوندها» با محوریت آموزش‌های خودشناسی و درون­‌شناسی و با  استفاده از نوعی احساس دینی، کلاس ها و سمینارهایی تحت عناوین «عمق درون»، «پرواز درون» و «ارتقاء درون» در یکی از هتل‌­های اطراف تهران با جمعیتی بالغ بر ۲۰۰ نفر برگزار می­‌کند. مابین سمینارها که بسته به شرایط ۱ تا ۳ ماه فاصله وجود دارد افراد می­‌بایست به منظور محافظت از خود و آن چه «کسب» کرده‌­اند با سازمان و افرادش در ارتباط باشند. حفظ این پیوند نیز از طریق کلاس­‌های مربی‌گری، دوره‌­های آموزشی، فعالیت­‌های اجراییِ مربوط به سازمان، میهمانی‌­های دوستانه و روابط غیررسمی میان اعضاء بدست می­‌آید. هر چه این ارتباط بیشتر بوده باشد فرد در سلسله­مراتب سازمان نیز بیشتر پیشرفت می­‌کند. «دکتر» یا همان رهبر گروه، مربیان، کارمندان و اعضاء جدید، از بالا به پایین، سلسله‌­مراتب سازمان را نشان­ می­‌دهند. مربیان همان قدیمی‌­ها و از حلقه وفاداران دکتر بوده که همه آموزش‌­ها را از­سر­گذرانده‌­اند. کارمندان در ابتدای آموزش قرار داشته و تنها یک دوره را سپری کرده‌­اند و تازه‌­واردها هم تنها به دکتر اعلام­ وفاداری­­‌ کرده‌­اند. همچنین در کلاس­‌های خودشناسی و مربی‌گری، اعتقادات سازمان آموزش داده شده و در سمینارها در کنار آموزش، مجموعه­‌ای از بازی­های نمایشی که شکلی مناسکی و جمعی به خود می­‌گیرد اجرا می‌­شود. فارغ از این فضاهای رسمی، میهمانی­‌ها و گردهم­آیی های دوستانه و غیر­رسمی نقش مهمی در عملکرد و اثرگذاری واقعی سازمان ایفا می­‌کند. همچنین تبلیغات سازمان به شکل شبکه ای انجام شده و هر فردی با معرفی سازمان به شبکه­‌ی ­ارتباطی خود دیگران را به حضور در آن دعوت می­‌کند. این فعالیت تبلیغاتی و جذب دیگران می‌­تواند فرد را به درجات بالاتری از سلسله‌­مراتب و البته مراتب بالای حقیقتِ مبتنی بر خودشناسی ارتقاء دهد چرا که به نجات انسان ها کمک کرده­ است.

 

  • کاریزماتیک‌­سازی[۵]

رهبر در اجتماعات معنویت­‌گرا نقش محوری را ایفا می­‌کند. می توان گفت اجتماع معنویت­‌گرا بر محوریت یک رهبر پایه­‌گذاری و تثبیت شده و با از بین رفتن نقش آن از بین می­رود. رهبران اجتماعات معنویت­‌گرا در کنار مشروعیت عقلانی به کیفیاتی نیازمندند که متناسب با دعاوی‌شان باشد؛ کیفیاتی خارق­‌العاده و منحصر بفرد. فرایندی که این ویژگی های خارق‌­العاده و فرا­انسانی در روندی سراسر غیرطبیعی، ساختگی و تصنعی به انسانی معمولی بخشیده می‌­شود را «کاریزماتیک‌­سازی» می­‌گوییم. کاریزماتیک­‌شدن البته ربطی به اصالت و حقانیت ادعاهای کاریزما نداشته و به پذیرش پیروان مرتبط است. همان طور که «ماکس وبر» بیان­ کرده‌­است: «ما در اینجا اصطلاح فره را در معنایی تهی از هرگونه بار ارزشی به کار می­‌بریم…البته برخی این­ها را، دست کم از دیدگاه ارزش­گذارانه، نوعی فریب می‌دانند. اما جامعه شناسی به این مسائل نمی­‌پردازد» (وبر،۱۳۸۴ ۹-۲۷۸). رهبر «پیوندها» طی فرایندِ کاریزماتیک‌­سازی از نظر پیروانش واجد نوعی قدرت برتر، خارق­‌العاده و فرا­زمینی می­‌شود. در این جا به برخی فکت‌ها در خلال مشاهدات اشاره می‌شود:

  • یکی از حضار خطاب به دکتر: احساس می‌­کنم که شما نیرویی ماورائی دارید. دکتر جواب می‌­دهد: اگر دست کائنات پشت من نبود دراین کلاس‌ها نابود می‌­شدم.
  • یکی از حضار در حالی که گریه می‌­کند: در طول تاریخ انسان­‌سازی کار مشکل و دشواری بوده­ است و مطمئناً هر چند سال، چنین آدمهایی پیدا می‌­شوند؛ شما هم انسان‌ساز هستید. من معتقدم که در این جا معجزه اتفاق افتاده و شما معجزه­‌گر هستید.
  • دکتر می‌گوید: اتخاذ الگو در خودشناسی بسیار مهم است مانند پیغمبر، رهبر، نویسنده یا من. البته من مهم نیستم بلکه پیام من حائز اهمیت است.
  • جمعیت حاضر، پس از آنکه نطقی آتشین توسط دکتر ایراد شد، به شدت و با شور و هیجانی وصف‌­ناشدنی به تشویق و ابراز احساسات پرداختند؛ تو گویی آنها شخصی خارق‌­العاده با نیرویی برتر را می‌­ستایند.

چه عواملی رهبر «پیوندها» را در قامت یک شخصیت خارق­‌العاده ارتقاء می‌­دهد: ۱) رهبر در هاله‌­ای از ابهام: گذشته­‌ی دکتر در هاله­‌ای از ابهام قرار دارد. کسی چیز زیادی از گذشته او نمی‌داند. حلقه وفاداران نیز تمایلی به دادن اطلاعات نداشته و به دادن اطلاعات کلی و مبهم از او بسنده می­‌کنند: «دکتر در ابتدا در ارتباط با هواپیماهای نظامی کار می­‌کرده اما عشق‌ و‌ کمک به انسانها سبب شد تا آن را رها کرده و به روان‌شناسی رو بیاورد». آنها همچنان می­‌گویند: «دکتر و گذشته اش مهم نبوده بلکه پیام و وعده اش مهم است و حضور ما در گروه معطوف به پیام اوست». آنها به گونه­‌ای وانمود می­‌کنند که گویا تنها باید او را بپذیری و ایمان بیاوری، بی آنکه در موردش چیز زیادی بدانی.۲) برساخت بحران و وعده نجات: کاریزما عمدتاً در وضعیت‌های انقلابی، بحرانی و استثنایی زاده می­‌شود. حال یا این وضعیت وجود دارد مانند انقلاب‌ها یا قحطی یا بحران­‌های اجتماعی یا این که شخصی، وضعیت موجود را شر­آلود و بحرانی قلمداد­کرده و خود را به عنوان منجی و پایان بحران مطرح می­‌کند. مطابق نظر وبر «کاریزما نهادها را درهم می‌­شکند، نظم موجود و فشارهای اجتماعی را مورد موآخذه قرار می­‌دهد و به جای آن به شیوه نوینی از فهم مناسبات میان انسانها دعوت می­‌کند» (فروند،۲۲۰:۱۳۸۳). رهبر «پیوندها» از سویی دائماً از بن­‌بست جهان، بحران معنویت، حاکم شدن مادیات و تکنولوژی و وضعیت بحرانی خانواده در جهان امروز سخن­ گفته و از سویی دیگر وضعیت بحرانی و غیرعادی ِ پیروان را به آنها یادآوری می‌­کند: «جهان به بن­‌بست معنویت رسیده‌­­است؛ عدم تعادل بین مادیات و معنویات در جهان بزرگترین مشکل است. وقتی تکنولوژی قدرت گرفت به تدریج خود ما را به اسارت درآورد. باید روزنه امیدی پیدا کرد؛ عشق تنها چیزی است که می­‌تواند ما را از این بن­بست خارج کند». یکی از همکاران دکتر در باره او چنین می­‌گوید: «این فکر که انسان ابزاری شده برای نابودی دیگران، سبب گردید که دکتر از ثروت و موقعیت خود گذشته و به خودشناسی بپردازد؛ او در شرق و غرب به خودشناسی پرداخت تا انسانها را نجات دهد».۳) طراحی شخصیت خارق‌­العاده: هم­زمان با ساخته شدن هویت گروهی و قدرت گرفتن و نیرومند شدن آن، تدریجاً، رهبر «پیوندها» نیز به مثابه یک رهبر کاریزماتیک بیشتر مورد پذیرش واقع می‌­شود. در واقع افراد، نیرو و قدرتی  که با در کنار هم قرار گرفتن و غلیان جمعی تولید شده را  به چیزی خارج و «بیگانه» از خود نسبت داده و آن را  می‌ستایند. همچنین احساس اتصال به امر متعالی و فرازمینی که به واسطه­‌ی طراحی، برنامه ریزی و مهندسیِ وضعیت به دست می­آید، نقش مهمی در این فرایند بازی می­‌کند. آنها رهبرشان را تجسم ِانرژی‌­های عظیم موجود در کائنات می‌­پندارند. چگونگی آرایش و پوشش دکتر، مناسکی و نمایشی بودن ورود و خروج او به سالن و همچنین حمایت نور، موسیقی، تنظیم صدا و طراحی صحنه در زمان نطق­‌ها بخشی از تمهیداتی است که در کاریزماتیک‌­سازیِ شخصیت دکتر به کارگرفته می­‌شود. روایت زیر بخشی از این تمهیدات را نشان می­‌دهد:

«درها باز می‌­شوند. کارمندان با سرهای پایین در آستانه‌­ی در ایستاده‌اند. صدای موسیقی به گوش می­‌رسد. صحنه با گل، شمع‌­های روشن و نورپردازی آراسته شده است. حضار احترام گذاشته و دست به آسمان می­‌برند. همبستگی خاصی میان افراد دیده می­‌شود و نیروی ِ جمعی ِ قدرتمندی بر فضا حاکم است. دکتر با پوششی سراسر سفید و همراه با تشویق ِحضار وارد شده و به جلوی جمع می‌رود…کارمندان در دور تا دور سالن  مستقر شده‌اند. موسیقی قطع ‌شده و ناگهان دکتر فریاد می‌­زند: «زندگی دوباره». کارمندان و حضار با دکتر هم­‌صدا شده و او را همراهی می‌کنند. غلیان، شور و احساس جمعی به اوج خود رسیده و افراد را از خود بی­خود کرده است. مردان، زنان و کارمندان سه حلقه‌­ی جداگانه و تودرتو تشکیل می­‌دهند. نور ِ سالن کم شده و چشم‌های حضار بسته می­‌شود. دکتر با لحنی اسرار آمیز می‌­گوید: «اکنون خورشید ِ قلبم شروع به تابیدن کرده و کائنات بر من نظر افکنده‌­اند. اکنون من سبکبال شده و از گناهان پاک شده‌­ام». موسیقی به جریان می‌­افتد. سپس کارمندان که در مرکزیت حلقه ها قرار گرفته‌­اند رقص سماع را در هماهنگی با موسیقی به اجرا گذاشته و دیگران را هم دعوت به این کار می‌کنند».

 

  • مهندسی احساس دینی

بازی‌­ها و مراسمی که برای اجرا در دوره‌­های «پیوندها» طراحی شده‌­اند علاوه بر آن که نوعی تمرین عملی ِاصول و اعتقادات آنها است، نوعی احساس دینیِ اتصال به امر متعالی و فرازمینی را برای آنها به ارمغان می­‌آورد. پیروان در پایان هر بازی و مراسم به این احساس دینی اشاره می­‌کردند:

  • وقتی حس کردم که به کائنات وصل شده و چقدر در برابرش کوچک هستم مشکلاتم را فراموش کردم.
  • وقتی در اوج بودم، پیامبران را حس کرده و احساس کردم نوری به سمت من می­آید.
  • انرژی در کهکشان در جریان بوده و انسان می­تواند این انرژی را کسب کند. به این انرژی دست پیدا کردم.
  • من در زندگی، گناهان زیادی مرتکب شده‌­ام اما اکنون احساس می­کنم که بخشیده شده و گناهانم پاک شده است.

باز‌ی‌­ها و مراسم همه از پیش طراحی شده و برنامه ریزی شده ­­است. همه چیز در مکان و زمانِ «قراردادی» خود به پیش می‌رود. از مکان برگزاری که در هتلی خارج از شهر و به دور از هیاهوی شهر و تعلیقِ مشکلات عینی آن برنامه ریزی شده، زمانی که قرار است اعضاء به این احساس دینی دست پیدا کنند و بازی­هایی که در آن احساس دینی تولید می‌­شود همه از پیش به دقت و با وسواسی هنرمندانه و تردستانه تعیین شده‌­اند. همه چیز طبق برنامه و طرحِ ازپیش­‌تعیین­‌شده اجرا می­‌شود. این برنامه ی طراحی شده­ی گروه است که تعیین می­کند چه زمانی، چه میزانی، در چه مکانی و با چه کیفیتی می‌­توان سخن گفت، سکوت ­کرد، گریست، شادی­ کرد، رقص و پایکوبی­ کرد، به گذشته سفر ­کرد، آینده را تصور کرد، تخیل و آرزو داشت و یا حتی مهربان بود. حتی ازپیش‌­تعیین ­شده است که افراد در زمان و میزانی مشخص با حمایت موسیقی و نورپردازیِ فضا به یکدیگر عشق و گل و لبخند هدیه کنند.

فرایندی که با کنترل همه‌ی موارد مزاحم، و به اتکاء طراحی فعالیت­‌هایی از­پیش­‌تعیین­‌شده و با کمک انواع و اقسام تدابیر هنری و تکنولوژیک، نوعی احساس دینیِ تجربه­ی امر استعلایی تولید می­‌شود را به مهندسی احساس دینی تعبیر می‌کنیم؛ به این ترتیب که هنر و تکنولوژی (موسیقی، نور، صدا، گریم، طراحی لباس، تئاتر و صحنه آرایی) به نحوی به کمک فعالیت­‌های جمعی ِ ازپیش‌­طراحی­‌شده، می‌­آیند تا احساسی از­پیش‌­تعیین‌­شده را به بیشترین میزان و بهترین کیفیت در زمان و مکانی قراردادی و فضایی کنترل­‌شده به وجود آورند.

موسیقی­های ازپیش‌­تعیین‌­شده، نورپردازی فضا، تنظیم صدا، آرایش و گریم خاص ِدست اندرکاران، رنگ و نوع پوشش، نحوۀ استقرار افراد و ریتم حرکت و صحنه‌­آرایی، همگی فضا را با هدفی ازپیش‌­تعیین­‌شده هدایت و جهت­‌دهی می‌­کنند. روایت زیر برگرفته از مشاهدات زنده‌ی محقق از این مهندسی احساس دینی است:

 «دکتر ناگهان فریاد می­‌زند: خدایا به من قدرت بده. موسیقی به جریان افتاده و کارمندان به میان جمع می‌­آیند. آنها به رقص و پایکوبی  عرفانی مشغول شده و دیگران را هم دعوت به این کار می­کنند. سپس از حضار خواسته می­شود دست ها را به سوی آسمان بلند کنند. موسیقی ریتم تندتری به خود می‌گیرد. کارمندان «هو هو»کنان به رقص ادامه می­‌دهند. جمع در شور و شعفی زایدالوصف به سر می‌­برد؛ عده ای می­‌رقصند، عده ای دست به آسمان می‌­برند، عده ای یکدیگر را درآغوش گرفته و کسانی نیز به سجده می‌­افتند. پس از مدتی موسیقی قطع شده و کارمندان هم صدا با هم می­‌خوانند: «زندگی دوباره».

شگفتا که این وضعیتِ «مهندسی‌­شده» حتی نسبت به کسانی که خود جزئی از تولید و ساخت آن بوده و در تمامی مراحل ِساخت آن ناظر و شریک بوده اند، به امری «بیگانه» و «بیرونی» تبدیل شده و آنها را مسحور خود می­سازد. در حالی که خود افراد خالقان این احساس دینی بوده‌­اند اما محصول نهایی بر علیه آن ها «قدعلم» کرده و به چیزی مهیب و بزرگ در برابر آن ها بدل می­شود که گویی هیچ قرابت و مناسبتی با آن ندارند. این امرِ بیگانه­‌شده از خود، بسیار شبیه فرایندی است که کارل مارکس، بیگانگی کارگر از محصول کارش می‌­داند: «شیئی که کار تولید می­کند یعنی محصول کار، در مقابل کار به عنوان چیزی بیگانه و قدرتی مستقل از تولید کننده قدعلم می­‌کند…رابطه کارگر با محصول کار خویش، رابطه با شیء بیگانه است…کارش تبدیل به یک شیء و یک هستی خارجی شده‌است…مستقل از او و به عنوان چیزی بیگانه با او موجودیت دارد و قدرتی است که در برابر او قرار می­‌گیرد» (مارکس،۱۳۸۲: ۷-۱۲۵).

 

  • بسته[۶]­های معنوی

«پیوندها» مانند بیشتر اجتماعات معنویت­‌گرا نه بر اساس یک سنت دینی، عرفانی یا شبه­‌علمی بلکه بر اساس مجموعه ای از آن ها عمل می­‌کند. آنها بسته‌هایی را آماده و عرضه می­‌کنند که عناصر و نشانه­‌هایی از سنت­‌های گوناگون در آنها یافت می‌شود. چندان اهمیت ندارد که منطقاً این سنت‌­های گوناگون با یکدیگر سازگار بوده چرا که «مصرف­‌پذیریِ» محصول نهایی واجد اهمیت است. این عناصر بی هیچ محدودیتی از زمینه های سنتی خودشان جدا شده و به گونه­‌ای «مسالمت­‌آمیز» در «بسته معنوی» کنار هم جای می‌گیرند. این بسته‌های معنوی می‌­توانند از جامعه­‌ای به جامعه دیگر، «بومی» و محلی نیز شده و متناسب با ذائقه وسلائق مشتریان «باز­بسته­‌بندی[۷]» شوند. استفاده از این مفهوم برای نشان دادن عناصر به کار گرفته شده در اجتماعاتی مانند پیوندها به ما کمک می­‌کند تا تنظیمی، ساختگی، گزینشی و کنترل­‌شده بودن عناصر را نشان دهیم. مفهوم بسته معنوی قرابت‌­های بسیاری با مفاهیمی مانند مصرفی­‌شدن، بازاری­‌شدن، فراغتی‌شدن و کالایی‌شدن دین دارد. هر گروهی که بسته معنوی بهتری تهیه و در بازار عرضه کند و بهتر ذائقه­‌ی مصرف کننده را بشناسد بهتر می­‌تواند بسته‌اش را بفروشد. رقابت در فروش بسته‌ها مستلزم نوعی «مشتری­‌مداری» و«بازبسته‌­بندی» های جدیدِ متناسب با مد روز است. فرایند بسته­‌بندی و بازبسته­‌بندی به وضوح در «پیوندها» مشاهده می‌­شود. انواع و اقسام سخنان و گفته­‌های بزرگ، واژ‌ه‌­های رعب‌­آور و بازی‌های­‌مسحور­کننده بیش از آن که وضعیتی شگفت‌­انگیز، خارق­‌العاده و خاص را نشان دهند بر وضعیتی دلالت می‌­کنند که همه جزئیات‌اش از­قبل تعیین و گزینش شده و در راستای هدفی معین، در قالب بسته‌ای تنظیم می­‌شود. در بسته معنوی «پیوندها» عناصر مختلفی از سنت­‌های مختلف دیده می‌شود: بودیسم (زنبور ذهن)، هندوئیسم (چاکراه)، عرفان مکزیک (ماسک خود)، اُشو، کوئیلو، سپهری، مولانا، فروید و غیره. همان طور که می­‌بینیم تنوع و تکثر بسته معنوی «پیوندها» برای جذب مخاطب بیشتر به خوبی رعایت شده­‌است. فرایند «بازبسته­‌بندی» نیز با گذشت زمان در «پیوندها» انجام می‌شود. به این ترتیب که بر اساس مخاطبان و همچنین اقتضائاتِ مصرفیِ روز، عناصری به بسته افزوده یا از آن کم می‌­شود. به عنوان نمونه در سمینارهایی که افراد «مذهبی» بیشتری در آن شرکت می‌­کنند عناصر اسلامی به بسته­ی «پیوندها» افزوده می­‌شود. پر واضح است این فرایند با مفاهیمی مانند «دینداری خودساخته[۸]» یا «دینداری موازی[۹]» که قائم به فرد است تفاوت‌­های ماهوی دارد. در این جا بسته توسط گروهی تهیه و تولید شده و به مصرف کننده عرضه می­‌شود و مصرف­‌کننده به گونه­‌ای «منفعلانه» آن را مصرف می­‌کند. در حالی که وقتی از دینداری موازی یا خودساخته حرف می‌زنیم بر جنبه تولیدی، خلاقانه و «فعالانه» آن و این که فرد متناسب با تجربه دینی خود دست به انتخاب و بازترکیب امر دینی می‌زند تأکید می‌­کنیم.

 

  • اعتقادات و باورها

هستی‌­شناسی «پیوندها» به این ترتیب است که جهان به جای خدا یا خدایان، در برگیرنده انرژی­‌های بی پایان و جاری است. کائنات نقطه یا مرکز انرژی­‌های اسرارآمیز جهان است. ما توان شناخت و دستیابی به کائنات را  نداشته و تنها باید نسبت خود را با آن تنظیم و هماهنگ کنیم. «پیوندها» معتقد است: «شما مقهور کائناتید. اگر با کائنات همراه شوید و به امواج آن بپیوندید به شما کمک کرده و راه درست را نشانتان خواهد داد. درحالی­که اگر در مسیر حرکت آن سنگ‌­اندازی کرده و بر علیه­‌اش توطئه کنید، گرفتار امواج خروشان آن خواهید­شد. اگر در راه حقیقت و روح جهان مقاومت کنید با سر به زمین خواهید­ افتاد». قضاوت، تردید، تعقل و مخالفت ما را بی­واسطه از انرژی‌های جهان دور خواهد کرد. تنها در صورت پذیرش و تسلیم، انرژی از طریق نقاطی در بدن به نام «چاکراه» وارد ما می­شود. تنها باید به ندای درون گوش سپرد و جهانِ «بیرون» را یکسره پذیرفت. خود کائنات دنیای بیرون را تنظیم خواهند کرد. «رشد و بلوغ نهایی وقتی است که با همان وجد و نشاط کودکی که می­‌گوید نه، بگویی آری. این یک دوران کودکی ثانی است» (اشو،۱۸۱:۱۳۸۰). «کودک درون» یکی از تمثیل‌­های مهم اجتماعات معنویت­‌گرا و همچنین «پیوندها» است. کودکی به درجه‌­ای از رشد معنوی و تکامل درونی انسان اشاره می­‌کند؛ تکاملی که با خصوصیات دوران کودکی انسان شباهت‌های بسیار دارد: سادگی، معصومیت، شادی بی حد و حصر، آرامش، سکوت، پذیرش بی چون و چرا و آری گویی، به کار نبردن عقل، درلحظه زیستن، احساس و سلامت، تردید نکردن، قضاوت نکردن و غیره. به عبارتی سیر قهقرایی انسان با عبور از دوران کودکی آغاز شده و هرچه بیشتر به جلو می­‌رود این وضعیت بغرنج‌تر خواهد ‌شد. مدرسه، دانشگاه، تبلیغات، کتاب و روزنامه و هر آنچه که کودک را در مسیر انتقالِ آموزش، آگاهی و تجربه قرار می‌دهد دست‌­اندرکار این قهقرا می‌­باشند. «لحظه‌ای که کودک قدم به اجتماع می­ گذارد، چیزی فوق‌­العاده ارزشمند را از دست می­‌دهد، او رابطه اش را با پروردگار یکتا از دست می­‌دهد» (همان:۲۷). از دیگر شاخصه های کودک آن است که از یک «لحظه» بدون آنکه به آن فکر کند، در مورد آن قضاوت کند، به گذشته وآینده نگاه کند، خوب یا بد بودن آن را تحلیل کند، پیامدها را بسنجد و حد و مرزها را  رعایت کند، لذت می­‌برد. بنابراین فردی که با کودک درونش به هماهنگی رسیده و به عمق درون خود رسیده است «زیستن در لحظه» را تجربه می کند. «کودکان در خلق لحظه های ناب و حقیقی مهارتی فوق‌­العاده دارند. آنها هنوز نیاموخته‌­اند که خوشحالی شان را به بعد موکول کنند و آن را به تعویق بیاندازند» (دی آنجلیس،۴۹:۱۳۸۷). اتصال به انرژی‌های موجود در جهان و به خدمت درآوردن آن ها در مسیر خوشبختی، موفقیت و سعادت مستلزم نوعی درون نگری و نوعی «خودشناسی» است. خودشناسی هم به معنای رجوع به خود و درون است و هم به معنای آن که هر کسی «خودی[۱۰]» دارد مختص خود که باید آن را شناخته و در دست بگیرد. سعادت امری کاملاً فردی و شخصی بوده و قابل اشتراک با دیگران نیست. حتی سعادت امری نیست که وارد ساحت زبان شده و قابل بیان و اشتراک با دیگران باشد. خودشناسی در واقع، رجوع هر چه ژرف تر به خود است و تخلیه هر آن چیزی که ما را از خود واقعی مان دور می کند. افکار، تصورات ، قضاوت ها  و برداشت­‌هایی که در ذهن وجود دارند موانع اساسی­ هستند که عمق درون فرد را از او پنهان می‌سازند. خودشناسی مستلزم از­کار­انداختن «قوای عاقله» است که به صورت «زنبور ذهن» تصویرسازی شده است. ذهن و عقل مانند زنبوری برای «درون­‌نگری» انسان مزاحمت ایجاد می­کنند: «برای خودشناسی باید زنبور ذهن را خاموش کرده وتنها به نجوای قلب خود گوش کنیم». «پیوندها» معتقد است: «زمانی که به دنیا می­‌آییم می خواهیم «خود»مان باشیم اما ماسک‌هایی بر صورت می­‌زنیم که «خود اصلی»مان را از ما پنهان می کند.«ما در این جا ماسک‌های­تان را بر می‌­داریم تا «خود»­تان را پیدا کنید». «استخر وجودی» تمثیل دیگری است که «پیوندها»  برای رد هر گونه «عقل باوری» به کار می‌برد: «وجود انسان پر شده است از آگاهی، ذهنیت و اطلاعات. هر چه این استخر خالی‌تر باشد بیشتر می­توانیم دیگران را دوست داشته باشیم چرا که این «آگاهی» است که سبب شده در مورد دیگران احساس منفی داشته باشیم. اگر عقل را کنار­ بگذاریم خود بخود همه را دوست خواهیم داشت.

 

  • سرپرستی ِ «بحران‌­زده­‌ها»

افرادی که جذب «پیوندها» می­‌شوند عمدتاً مشکلات خود را خانوادگی، اقتصادی و سیاسی دانسته‌­اند: طلاق والدین، اختلاف والدین، اختلاف با پدر یا مادر، اختلاف با زن یا شوهر، دلزدگی­‌های شغلی، مشکلات اقتصادی، سرخوردگی سیاسی، مشکلات ارتباطی با دیگران، احساس بیهودگی ، تجاوز و سوء استفاده جنسی و غیره. این افراد به گونه‌­ای نوعی، افسرده، بی‌تفاوت، ناامید، ناراضی، خشمگین، پرخاش‌گر، شاکی، غرغرو، بهانه‌گیر، منتقد (در معنای عام)، بدخلق، منفی­‌بین، نامتعادل، تنبل و بی بند و بار هستند. از همین رو آن­ها عمدتاً توسط خانواد‌‌ه­‌های شان و یا تصمیم شخصی به «پیوندها»  مراجعه می­‌کنند تا سرو­سامان بگیرند. «پیوندها» این افراد­ بحران‌­زده را به دو طریق مورد سرپرستی قرار می‌­دهد: ۱) نظارت: هر فردی در «پیوندها» به مسئله و «داغی» که دارد شناخته می‌شود. افراد به واسطه داغ خود در گروه «نشانه‌­دار» می­‌شوند. «پیوندها» از افراد می خواهد زندگی خود را نزد دیگران هرچه بیشتر اعتراف کنند. افراد به طور مداوم چه در فضاهای رسمی و مراسم­‌ها و چه درفضاهای غیر رسمی تحریک و تهییج می‌­شوند تا خود را در حضور دیگری روایت کرده و درونیات­‌شان را به بیرون بریزند. افراد این گونه و به واسطه‌ی اعترافاتشان به «امر نظارت­‌پذیر» بدل می شوند. از سوی دیگر، «پیوندها» به واسطه‌ی فضاهای غیررسمی و شبکه­ای که می‌­سازد افراد را به «امور مشاهده‌­پذیر» بدل می‌­سازد. «هیچ کس حق ندارد تنها باشد»؛ این شعار «پیوندها» است. افراد در جریان نوعی زندگی ِگروهی «شیشه­­‌ای» قرار گرفته که در آن، گریزی از مشاهده شدن نیست. در واقع خانواده‌ها، بنگاه‌های اقتصادی و در معنایی کلی‌تر نهادهای اجتماعی با سپردن این افراد به «پیوندها»، «وسعت دیداری» و نظارتی خود  بر «بحران­‌زده‌­ها» و روانِ «مسئله‌­دار»شان را ارتقاء می­‌دهند. ۲) تنظیم بهنجارسازانه: تمامی فعل و انفعالات روزمره افراد نه تنها باید مشاهده شود بلکه باید مورد قضاوت قرار گرفته و به واسطه‌ی احکام بهنجارسازانه «باز­تفسیر» شود. این احکام که از مجموعه اعتقادات و باورهای گروه سرچشمه می‌­گیرد، افراد و کنش های‌شان را «تنظیم» کرده و سر و سامان می‌بخشد. بدین ترتیب که تمامی ِ تحرکات ِ روحی و روانی افراد در معرض ِ مشاهده و  «قضاوتِ تنظیمی» قرار می­‌گیرد. اشتباهات، انحرافات، لغزش‌ها، طغیان‌­ها، کم‌کاری­‌ها، رخوت و سستی و حتی تکانه­‌های این روح به گونه‌ای مستمر و پیوسته و در روزمره افراد،به ویترینِ مشاهده و قضاوت گذاشته می­‌شود. بر این اساس، خشم، عصبانیت، پرخاشگری، ولگردی، لاابالی­گری، ناراحتی، افسردگی، ناامیدی، بی­انگیزگی، تنبلی، درگیری با خانواده و حتی تخیلات، آرزوها و تصمیمات بالقوه‌­ی افراد، به واسطه­‌ی حضور دیگران مشاهده شده و مورد قضاوت قرار می­‌گیرد. فرد در روزمره‌ی خود در شبکه­‌ای گرفتار می‌­آید که فضاهایش آکنده است از مشاهده و حکم ِ بهنجارسازانه: آرام باش، شاد باش، خود را کنترل کن، انرژی منفی نده، بپذیر، مقاومت نکن، متعادل باش، قضاوت نکن، جلف نباش، هرزه‌­گی نکن. پیوندها بدین ترتیب افرادی که روح و روان­ی باب میلِ جامعه و نهادهایش ندارند را تحت سرپرستی و تنظیم خود قرار می‌دهد. بنابرین «پیوندها» تلاش می­‌کند به واسطه نظارت و احکامِ تنظیمیِ بهنجارسازانه، «سوژه»هایی بهنجار، کارآمد و مطیع تولید کرده و به جامعه و نهادهایش تحویل دهد.

 

  • پیوندها افراد تحت سرپرستی خود را در چه نسبتی با «جامعه» قرار می‌دهد

همان طور که در نظام ِاعتقادی «پیوندها» دیدیم انسان دراثر برخی امور از وضعیتِ سلامت خارج شده و رو به آشفتگی می رود؛ اموری چون درگیر شدن در امور بیرونی، فکر کردن، تردید­، مقاومت­، قضاوت­­، پیامد­سنجی، انتقاد، شکاکیت، مخالفت، نه‌­گفتن و… از مواردی به حساب می­‌آیند که این آشفتگی را رقم می­‌زنند. فرد بهنجار و سالم فردی است که وضعیت حال و حاضر خود و پیرامونش را به تمام معنا بپذیرد، بی آن که آن را مورد کنکاش و تردید قرار دهد از آن لذت ببرد، تسلیم اقتدارهای پیرامونش بوده و با فرورفتنِ ژرفِ در خود و درونش به دنبال سعادت فردی خود باشد. به همین ترتیب، افرادی که در جامعه و نهادهایش همچون اقتصاد و خانواده دچار تردید، دلزدگی و پرسش شده‌­اند باید آن­ها ر‌ا پذیرفته و بی‌چون و چرا تسلیمش شوند. «پیوندها» ذهنیتی برای مخاطبانش به ارمغان می­‌آورد که بتوانند در «چهارچوب داده شده امور» و بدون درگیر شدن با امور بیرونی از خود و زندگی شان لذت برده و به دنبال نجات فردی خود باشند. جهان بیرون از ما نه قابل ­شناخت است نه قابل ­دستکاری و تغییر؛ چرا که در ید قدرتِ «کائنات» است. «پیوندها» افرادی با چنین ذهنیت و ویژگی را تولید می‌کند: آرام، غیرجمعی، غیرارتباطی، پذیرا، آشتی­پذیر، مسالمت‌­جو، سازگار، آری­گو، فانتزی، غیرحساس، متعادل، خوش­بین، تاریخ­‌زدایی‌­شده، بی‌موضع و بی‌آرمان.

فرد که به گونه‌­ای «بالقوه» در مواجهه با پیرامونش، تنش‌­آلود، نا­آرام، مردد، ناراضی و طغیان‌گر است و دقیقاً به همین دلیل میل به شناخت، دخل و تصرف، دستکاری و تغییر پیرامونش دارد به واسطه­‌ی این تغییر ذهنیت، با جهان پیرامونش سازگار شده و آن را تماماً رها می‌کند. که این چیزی نیست جز برهم ­خوردن و اختلال در « دیالتیکِ فرد و جامعه» و این اصل که جامعه به واسطه­‌ی نسبتهای دیالکتیکی با افراد به سمت اصلاح، بهبود، تغییر و رهایی به پیش می‌رود. «پیوندها» با بر هم زدن این دیالکتیک و تعلیقِ بالقوه­‌گی‌های اجتماعی افراد، آن ها را به «سوژه»هایی غیراجتماعی، منفعل، غیر حساس، سازگار و مطیع بدل خواهد ساخت و از این منظر در مقابلِ «جامعه» قرار می گیرد؛ جامعه در معنایِ «هستیِ جمعیِ رو­به­‌پیش». از سویی دیگر، «پیوندها»  با تبلیغ «سعادت فردی» و این که هر فرد باید به دنبال نسخه فردی خود از سعادت و خوشبختی باشد «سوژه»ای غیرجمعی، غیرارتباطی و «جدا­افتاده از هم» تولید خواهد کرد؛ افرادی منطقاً جدا­افتاده از هم و فردگرا که «جامعه» را در بنیان­‌هایش با مخاطره مواجه خواهند کرد.

 

 

توضیح: این نوشتار،­­­­ تلخیصی از پایان‌­نامه‌­ای است که در سال ۱۳۸۹ با عنوان «ارزیابی و بررسی عملکرد­­ها و پیامدهای اجتماعی گروه‌­های معنویت‌­گرا در جامعه ایران (مطالعه موردی؛ گروه پیوند­ها) » در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران ارائه شد.

 

 

منابع:

اوشو(۱۳۸۰)، بلوغ،ترجمه‌ی مرجان فرجی،تهران: انتشارات فردوس

برایان ترنر(۱۳۸۷)،دین و مدرنیته،ترجمه‌ی هایده نیلی، خبرنامه ی انجمن جامعه شناسی ایران

دی آنجلیس، باربارا(۱۳۸۳)،لحظه های ناب: لحظه‌های حقیقی، ترجمه‌ی هادی ابراهیمی، تهران : نسل نواندیش

فروند،ژولین(۱۳۸۳)،جامعه شناسی ماکس وبر،ترجمه‌ی عبدالحسین نیک گوهر،تهران: توتیا

فعالی،محمدتقی(۱۳۸۶)،آفتاب و سایه ها،قم: انتشارات نجم الهدی

مارکس،کارل(۱۳۸۲)دست نوشته‌های اقتصادی و فلسفی ۱۸۴۴،حسن مرتضوی،تهران،نشر آگه

مظاهری سیف،حمیدرضا(۱۳۸۷)،جریان شناسی انتقادی عرفان‌های نوظهور،قم: پژوهشگاه علوم وفرهنگ اسلامی

وبر،ماکس(۱۳۸۲)،دین ،قدرت،جامعه، ترجمه‌ی احمد تدین، تهران :هرمس

ویلسون،برایان و کرسول،جیمی(۱۳۸۶)،جنبش‌های نوین دینی (محدودیت ها و امکانات)، ترجمه‌ی محمدقلی پور، مشهد :گل نشر

 

پانوشت‌ها:

[۱] .secular

[۲] .The da vinci code

[۳] .counterculture

[۴] .popular religiosity

[۵] . charismatic making

[۶] .package

[۷] .repackage

[۸] .self made religiosity

[۹] .parallel religiosity

[۱۰] .self