مقدمه
مسئلۀ بیخانمانی و آثار فردی و اجتماعی آن، به عنوان یکی از مسائل اجتماعی ایران، از ابعاد مختلف قابل بررسی است. با گسترش این پدیده در سالهای اخیر شاهد طرح آن به عنوان یکی از موضوعات سیاستگذاری اجتماعی در نهادهای مختلف هستیم. اگرچه متولی برنامههای مربوط به بیخانمانها در ابتدای امر نهادهای انتظامی بودند با این حال رفتهرفته سهم نهادهای عمومی مثل شهرداری در این حوزه بیشتر شده است و حداقل میتوان از تکثر در رویکردها و برنامهها سخن به میان آورد. علیرغم اجرای سیاستهای متنوع -از برخوردهای فیزیکی و طرحهای جمعآوری تا تامین سرپناه موقت- هنوز تصویر روشنی از مسیرهای منتهی به خیابان و زندگی روزمره بیخانمانها در شهر تهران در دست نیست. در مجموع سیاستها و نهادهای متولی آنها بیشتر ساماندهی بیخانمانها بعد از ورود به خیابان را مدنظر داشتهاند و حتی ارزیابی روشنی از طرحهای اجرا شده توسط این نهادها وجود ندارد.
اگرچه سالهای متمادی است که عدهای در مواجهه با بیسرپناهی به زیست خیابانی روی آوردهاند، امّا از مواجهه رسمی نهادهای دولتی و انتظامی چندان نمیگذرد. سالهای ابتدایی دهه هشتاد که دولت ناگزیر، اقدام به برپایی چادر برای بیخانمانها کرد و این اقدام در نتیجه فشارهای ناشی از مرگ تعدادی بیخانمان منزوی در اثر سرما بود. در ادامه تعدادی گرمخانه برای اسکان کارتنخوابان تاسیس شد که شبکهای از مسائل را بهدنبال داشتند. این امر انعکاسی از عدم توجه به بیخانمانی و اقدام حداقلی بهمنظور مسکوتسازی رسانهها و فعالین مدنی است. طبق تعریف سایت «خانهسازی اجتماعی در عمل»، اصطلاح « Sleeping Rough People » عبارت است از خوابیدن در خیابان، کوچه، کنار سطلهای زباله، مکانهای گرم یا در جاهایی که سکونتگاه انسانی محسوب نمیشوند. این مکانها آخرین پناهگاه افراد بیخانمان است. این افراد ممکن است در مکانهای مختلفی باشند: در خیابان، جادهها، کنار رودخانهها، پارکها، ایستگاههای اتوبوس، روی کارتن، انبارها، کپرها، گاراژها، کنار وسایل نقلیه و امثال آن. با توجه به این گستره معنایی و ادبیات مشابه در زبان پارسی، مترجم، اصطلاح کارتنخواب را معادل این اصطلاح انتخاب کرده است(باروز، ۱۳۹۶: ۴۶۱). در تعریف دیگر، شخصی بیخانمان است که محلی برای اقامت دارا نیست. همچنین افرادی که دارای اسکاناند اما ادامه اسکان منطقی بهنظر نمیرسد، بیخانماناند. در واقع بیخانمان کسی است که بیسرپناه بوده و خیابانخواب است، در محلهای اضطراری و موقت زیست میکند. شخصی که از تختخواب، خانه و محل اقامت مشابه برای زندگی طولانی مدت محروم است، بیخانمان است. اسکان غیررسمی در محلی ناامن و نامشخص و در شرایط غیرقابل تحمل، به بیخانمانی اطلاق میشود(هاردینگ، ۲۰۱۱: ۲۰).
این یادداشت بر اساس پایاننامه کارشناسی ارشد انجام شده در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران ارائه شده است. در این پایاننامه با ۱۰۸ نفر از کارتنخوابان در طول دوسال مصاحبه عمیق انجام گرفته است. در این یادداشت تلاش میشود تا تصویری از زیست خیابانی کارتنخوابان و جوانب پنهان آن به دست دهیم.
کارتنخوابان؛ زبالهگردان کولبر
تصویر غالب از کارتنخوابان در سراسر حیات شهری، فردی است که با به دوش کشیدن کیسهای نسبتا بزرگ از سطلهای زباله استقبال میکند و در پی یافتن زبالههای رهاشدهای است که گویی بهای آن ضامن بقای اوست. کارتنخوابان افرادیاند که از اساسیترین حقوق شهروندی محروم بوده و در شبانهروز حداقل یک الی دوبار اقدام به جمعآوری زبالههای شهری کرده و امرار معاش میکنند. معتادانی که داغ ننگ اعتیاد، بیخانمانی و آوارگی را بر پیشانی خود احساس کرده و از دستیابی به شغل و درآمد ناامیدند. در نهایت این باعث نمیشود آنان از ادامه زندگی دست بکشند. کارتنخوابان بهعنوان مبارزان عرصه خیابانی از دسترنج خود(کیسههای زباله) در مقابل اتومبیلهای نیروهای انتظامی و شهرداری حمایت ویژه میکنند. زنان کارتنخواب امّا طبق قانون رخصت زبالهگردی نداشته و خریداران ضایعات از این قانون تبعیت میکنند. این تصویر تراژیک از کارتنخوابی، عمده تصور رایج از کارتنخوابان است. زبالهگردی و خیابانگردی عمده تصور و البته محدودترین شکل شناخت بیخانمانی در ایران است. با اینحال کارتنخوابان منابع مالی خوبی برای شهر بوده و گشتزنی خودروهای ضایعات بهمنظور اخذ اجباری کیسههای بزرگ و پرپول آنان گویای این امر است. کارتنخوابان در مرزهای شهری و پاتوقهای کارتنخوابی کولبری میکنند. امّا برخلاف کولبران مرزنشین، محتوای باری که به دوش آنان است، دسترنج این جماعت است. فیوراتی و همکاران(۲۰۱۴) به زیست روزمره فرودستان بیخانمان پرداختهاند. به عقیده فیوراتی، آنچه که زیست خیابانی را بغرنج کرده، درگیری با فقر در طول چندنسل بوده است. نگاهی به پیشینه زندگی بیخانمانها در ایران نشان میدهد که سکنیگزینی در حاشیه شهرها و محرومیت از حقوقی همچون آموزش و بهداشت، بیخانمانی را تسریع و تشدید کرده است.
استراتژیهای درآمدزایی در مواجهه با طرد فزاینده
نوع مقابله با کارتنخوابی زنان و مردان، گونههایی متفاوت از درآمدزایی را نتیجه داده است. در ابتدا باید اشاره داشت که بر خلاف تصور غالب، کارتنخوابان افرادی پرمهارتاند. آنان در وهله نخست، چگونگی زیست در خیابان را میآموزند. سیاستگذاران نقش اصلی را در این آموزشها ایفا کرده و بهمرور زمان باعث الزام به آموخته شدن مهارتها بودهاند. نهادهای انتظامی در عید نوروز به کارتنخوابان آموختهاند که باید پنهان شوید؛ چرا که اکنون زمان سفرهای نوروزی است و متهمان ردیف اول سرقت از منازل تخلیه شده شما هستید. کارتنخوابان پرسابقه این آموزهها را انتقال داده و کمتر کارتنخوابی در روزهای تعطیل نوروزی پیادهروی میکند. او با علم به احتمال بالای دستگیری سعی میکند در اماکنی زبالهگردی کند که کمتر در معرض بازداشت قرار گیرد. از آنجایی که دولت به بیخانمانها خدمات محدودی ارائه میکند، غیرمستقیم به آنها آموخته که بایستی گلیم خود را از آب بیرون کشید. این امر به لزوم مهارتآموزی در زمینه کسب درآمد مربوط میشود. سرتاسر شوش تا مولوی پر است از کارتنخوابان دستفروشی که اگر درآمدزایی مناسبی نداشته باشند، بقای آنان به خطر میافتد. اصطلاح “زد و بند” در میان بیخانمانها به یک نوع استراتژی درآمدزا اشاره دارد که افراد با خرید و فروش کالاهای بهدست آمده در میان خودشان، امکان درآمدزایی را فراهم میسازند. وجه اساسی زیست خیابانی، آموختن چگونگی بقا است. حتی سیاستگذاری مبتنی بر گرمخانه، این امر را به کارتنخواب القا میکند که از ساعات ابتدایی صبح تا ساعات اولیه شب یا حتی پایان شب مسئولیت زنده ماندن بر گردن تو خواهد بود. نهادهای دولتی در عمل کارتنخوابان را محکوم به مبارزه برای زنده ماندن در عرصه خیابان دانستهاند. بلچر(۲۰۱۲) به نقش جدی نظام سرمایهداری و پروراندن بیخانمانی اشاره میکند. به عقیده وی، آنچه که بیخانمانی را تداوم میبخشد، عدم حمایت دولتها از این گروهها است. واتسون(۲۰۱۶) نیز به اهمیت مداخله دولت و حمایت از بیخانمانها تاکید دارد. نتایج پژوهش وی نشان میدهد که تعبیه مسکن برای بیخانمانها، از درد و رنج آنان بهشکل قابل توجهی کاسته است.
نادیدهانگاری؛ جمعآوری و کوچکشماری کارتنخوابان
آنچه که به عنوان سیاستگذاری در حاشیهنشینی بیخانمانها مورد استناد قرار گرفته است، نوعی نگاه نولیبرال را پیادهسازی کرده است. در واقع مجازات، تنبیه و بهحاشیه راندن افراد بیخانمانها ناشی از سیاستهای نولیبرالی بوده است. در سال های اخیر ، با توجه به افزایش میزان اعتیاد به مواد مخدر صنعتی و عدم سیاستگذاری صحیح در این خصوص ، تعداد افراد کارتن خواب نیز رو به افزایش بوده است. این افراد اغلب هدف نیروهای امنیتی مانند پلیس قرار گرفته و از منطقهای به مناطق پایینتر جوامع منتقل میگردند.چنین اقدامی در ذهن افراد بیخانمان این تفکر را القاء میکند که اساسا تهدیدی برای جامعه هستند(بلچر، ۲۰۱۲: ۹۳۳). در ایران بررسی نوع مواجهه با بیخانمانی دربردارنده چند وجه اساسی است. سیاستگذاری در حوزه بیخانمانی را میتوان در دو اقدام مورد نقد قرار داد. دولت و نهادهای وابسته به آن نیروی خود را بر سرکوب کارتنخوابان متمرکز کرده؛ حال آنکه این گروهها نیازمند مداخلات مددجویانه بودهاند. بندهای ۱۵ و ۱۶ را میتوان اوج گامهای برداشته شده در راستای توجه به بیخانمانها تفسیر کرد. اگرچه این اقدامات بیش از آنکه جنبه حمایتی داشته باشد، از زور و تهدید پشتیبانی کرده و خدمات درنظر گرفته شده در مقام رفع تکلیف، چندان پاسخگوی نیازهای بیخانمانها نبوده است. اقدام نخست، انتقال کارتنخوابان به کمپهای اجباری و دومین اقدام، ساخت گرمخانهها در سطح شهر بوده است. این اقدامات سبب شده تا کارتنخوابان برخلاف میل باطنی، از سطح پاتوقهای کارتنخوابی جمعآوری شده و مدت زمان تقریبی ۶ ماه را در کمپهای اجباری بهسر برند. از سوی دیگر سکونت در گرمخانهها و ارائه خدمات محدود برای برخی از کارتنخوابان برانگیزاننده نیست. شاهد این رخداد، عدم مراجعه بسیاری از کارتنخوابان به گرمخانهها در فصول گرم سال است. در حالی که استقبال از گرمخانهها در فصول سرد بهمراتب بیشتر است؛ خدمات حداقلی و کمکیفیت از سویی و از سوی دیگر عدم فهم مسئله کارتنخوابی از سوی سیاستگذاران، مانع از تداوم حضور این گروهها در گرمخانهها است. در این قسمت به پژوهش اخیری که انجام گرفته است اشاره میشود. این پژوهش توسط مرتضی دیّاری و با بررسی گروههای پاتوقنشین و حاضرین در گرمخانهها انجام شده است. نتایج نشان میدهد که افراد استقبالکننده از گرمخانه، اغلب بهدلیل کهولت سن، بیماری، ترس از خیابانخوابی، برودت هوا و لزوم آراستگی در طول روز بهقصد درآمدزایی در این اماکن حضور یافتهاند. در مقابل پاتوقنشینانی که از حضور در گرمخانهها اجتناب میورزند، عدم برخورداری از خدمات مناسب، رفتار اهانتآمیز مدیران گرمخانه، عدم امکان مصرف مواد مخدر در گرمخانه، مسافت زیاد گرمخانه تا پاتوق مصرف و عوامل مشابه را بهعنوان دلایل ناکارآمدی گرمخانهها و در نتیجه عدم مراجعه به این اماکن مطرح میکنند.
واضح و مبرهن است که مرزی اساسی میان گروههای کارتنخواب وجود دارد. سیاستگذاران اگرچه در جذب تعدادی از آنان موفق بودهاند، امّا بیگانگی با گرمخانه در فصول سرد سال و همچنین سازگاری تحمیلی با پاتوقهای کارتنخوابی نشان از شکست حوزه سیاستگذاری در حوزه کارتنخوابی دارد. امروزه سیاستگذاری در حوزه بیخانمانی در کشورهای انگلیس و استرالیا بیشتر مبتنی بر تهیه مسکن و زمینهسازی برخورداری از مسکن ارزانقیمت است. اگرچه برخی کشورها صبغه لیبرالی داشته امّا بر خلاف رویکرد بهکارگرفته شده در ایران، عمدتا حمایتهای بیشتری از بیخانمانها را ترتیب میدهند.
سوال اصلی این است که چگونه کارتنخوابان در ایران زیستن در خیابان و پاتوقهای کارتنخوابی را به سکونت در گرمخانهها ترجیح میدهند؟ در این قسمت به این پرسش پاسخ داده خواهد شد.
صنعت بیخانمانی در ایران
محوریت حمایت از کارتنخوابان در ایران امروزه با پول معنا میشود. واگذاری گرمخانهها به پیمانکاران، درآمدزایی سازمانهای مردمنهاد و زبالهگردی پردرآمد گروههای مختلف بیخانمان نشاندهنده صنعت بیخانمانی در ایران است. بیخانمانها بهعنوان یکی از اصلیترین گروههای آسیبپذیر، در سودای درآمدزایی پیمانکاران قربانی میشوند. بهدلیل لزوم درآمدزایی پیمانکاران، کیفیت خدمات ارائه شده بهنوعی تحتالشعاع قرار میگیرد و فصلی تراژیک در زندگی بیخانمانها ظهور میکند. افرادی که در شرایط اسفبار خیابانخوابی کرده و مشقتهای فراوانی را به جان خریدهاند، ناگزیر به پذیرش مصائب گرمخانهها و کمپهای اجباری هستند. عدم تخصیص کمد وسایل، مواد غذایی حداقلی و کمکیفیت، شستوشوی موها با مایع ظرفشویی و تحمل برخورد انضباطی نه سیاهنمایی بلکه حاصل پژوهش صورت گرفته است. عدم تخصیص خدمات مناسب، بیشتر در پی کسب سود تحقق پیدا کرده و تقلیل نقش دولت در حمایت از کارتنخوابان طبعا به بدتر شدن وضعیت منجر خواهد شد. کارتنخوابان بهدلیل شرایط خاص خود نهتنها نباید بهعنوان ابزار درآمدزایی نگریسته شوند؛ بلکه منش حامیگری از سوی دولت و نهادهای قضایی امری ضروری است. نمایشنامههای جمعآوری معتادان متجاهر و تبلیغات ساخت گرمخانه اگرچه منجر به کاهش مطالبات فعالین مدنی در این زمینه خواهد شد، امّا تغییری در واقعیت موضوع ایجاد نخواهد کرد. تداوم جرمانگاری کارتنخوابی با توجه به شکست سیاستگذاری چنین رویکردی بسیار عجیب بهنظر میرسد. آیا صنعت بیخانمانی تامینکننده منافع پیمانکاران است؟ با توجه به امکان درآمدزایی و افزایش بیخانمانها بدون شک پاسخ مثبت است.
وجه دیگر صنعت بیخانمانی در عین ناباوری، سازمانهای مردمنهادی است که با برگزاری مراسم جاریسازی اشک مخاطبان، در پی دستیابی به منابع مادی بیشتری است. حال آنکه این درآمدزایی بسیار مبهم و بهدور از هرگونه شفافیت است. استفاده از فضای مجازی و ترندسازی کارتنخوابی همراه با مشارکت مردم در اقلام غذایی در میان کارتنخوابان شاید منجر به ایجاد رضایت قلبی در خیّرین شود. واضح است که پخش غذا در میان کارتنخوابان یک استراتژی مناسب برای کسب درآمد است. اساسا پایان کارتنخوابی به نفع سازمانهای مردمنهاد نیست؛ بلکه افزایش کارتنخوابان سبب جذب درآمدهای بیشتری است. خروجیهای متعدد سازمانهای مردمنهاد و بازگشت به پاتوقها بدین معنی است که یک بیخانمان در بهترین شرایط ممکن در کشور در بازگشت به زندگی شکست خورده است. حال سوال این است که سازمان بهزیستی، نیروی انتظامی، شهرداری و قوه قضائیه با امکانات محدود و ناایمن خود چگونه امید به بهبود یک کارتنخواب دارند؟ در سازمان مردمنهاد خدمات مناسب غذایی، سیگار، خدمات پزشکی، خدمات رفاهی و سایر خدمات ارائه شده است؛ امّا بهدلیل عدم تخصصگرایی و بهکارگیری رویکرد درآمدزایی پروژه بهبود کارتنخوابی شکست خورده است. نگاهی به پیشینه این سازمانها نشان میدهد که افراد متعددی جذب و در نهایت به پاتوقها بازگشتهاند. واگذاری زیست خیابانی به سازمانهای مردمنهاد و پیمانکاران بهبهانه تقلیل نقش دولت و بهبود خدمات، نتیجهای جز نارضایتی در میان بیخانمانها نداشته است.
کارفرمایان زورگو؛ کارتنخوابان سربهزیر
عدم امکان حضور خبرنگاران در کمپهای اجباری و مددسراها وضعیتی را پدید آورده که صداهای ناشنیده کارتنخوابان امری بدیهی فرض میشود. کارفرمایان قدرت زورگویی به بیخانمانها را پیدا کرده و کارتنخوابان چارهای جز سکوت نمییابند. در یکی از شبهای زمستان پس از پیگیریهای فراوان موفق به حضور در یک گرمخانه در شهر تهران شده و اقدام به اخذ مصاحبه با کارتنخوابان کردم. پس از گذشت ساعاتی که تعدادی وسیع از کارتنخوابان از سرما به سرپناه گرمخانه روی آورده بودند، مدیر گرمخانه که قصد تغییر فضا و ایجاد فراغت برای خویش داشت، ترقههایی از جیب بیرون کشید و آنها را به نقاط مختلف تختها که سرازیر از تمنای استراحت آسیبدیدگان بود پرتاب کرد. کارتنخوابان از خواب بیدار و پس از نگاهی نومیدانه به مدیر گرمخانه سر بر بالین انزوای خویش گذاشتند. درآمدمحوری عرصه کارتنخوابی و تقلیل جایگاه کارتنخواب به عنصری درآمدزا در نهایت نتیجهای بهتر از سازگاری تحمیلی با پاتوقهای کارتنخوابی نداشته است.
جمعبندی
فهم کارتنخوابی به منزله جرم شرایطی را پدید آورده که بهنظر میرسد سیاستگذاری در این راستا بیشتر در پی حفظ چهره مثبت شهر بوده و کمتر دغدغه بهبود وضعیت کارتنخوابان را مدنظر قرار داده است. اقامت کارتنخوابان در فضاهای باز مانند باغها، اراضی وسیع و درّهها نشان از پذیرش جرم خیابانخوابی از سوی کارتنخوابان و بهمنظور مقابله با برخوردهای انضباطی است. یک کارتنخواب زمانی که با خودرویی متوقف مواجه میشود، بیدرنگ پا به فرار میگذارد. تجربه زیستن در کمپهای اجباری تفکری غالب را پدید آورده که نهادهای دولتی و انضباطی اساسا نه در پی کمک به کارتنخواب؛ بلکه با قصد آزار کارتنخواب در تعقیب وی آمدهاند.
«جرم در شرایط سرمایهداری به واکنشی نسبت به شرایط زندگی تبدیل شده است. تقریبا همه جرائم طبقه کارگر در جامعه سرمایهداری در واقع ابزاری است برای بقا و تلاشی است برای ادامه حیات، در جامعهای که ابزارهای جمعی، دیگر تامینکننده بقا نیستند. جرم در شرایط سرمایهداری اجتنابناپذیر است»(رابینگتن، ۱۳۹۷: ۱۹۶). کارتنخوابان نیز مطابق با رویکرد انتقادی، بهمنظور بقا، به جرمهایی همچون خرید و فروش مواد مخدر رویآوردهاند. محرومیت از مسکن و زیست خیابانی ناشی از افزایش قیمت مسکن، بهنوعی دربردارنده بزهکاری این شیوه از زیست است. مطابقه با رویکرد انگزنی، برای اینکه کسی انگ مجرم بخورد، ارتکاب فقط یک جرم کافی است و این همان چیزی است که واژه مجرم، رسما به آن اشاره دارد(رابینگتن، ۱۳۹۷: ۱۴۶). کارتنخوابان با ارتکاب یک جرم و ورود به زندان، همواره انگ مجرمیت را به دوش کشیدهاند. انتقال کارتنخوابان به کمپهای اجباری از سویی و از سوی دیگر انگ مجرم بودن سبب شده که کارتنخوابی و اعتیاد در جایجای زندگی افراد جریان داشته باشد. انگ بزهکاری و زیست خیابانی، تداومبخش کارتنخوابی بوده است و این امر مانع از پذیرش توسط شبکه و بروز بحران طردشدگی بوده است. در نهایت عوامل ساختاری همچون بحران مسکن(فیتزپاتریک، ۲۰۰۵؛ باترهام، ۲۰۱۷)، اجارهنشینی خانوارهای جوان و تخصیص منابع مالی به اجاره(دنزن، ۲۰۱۶)، طرد اجتماعی(زیبرا، ۱۳۸۵)، برخورد قدرتمنشانه و انتظامی از منظر فوکویی، زنجیرهای از رخدادها هستند که بیخانمانی را پدیدار میسازند. بسیاری از پژوهشها به نقش مواد مخدر در تسهیل بروز بیخانمانی(فیوراتی، ۲۰۱۴؛ سامرویل، ۲۰۱۳؛ واتس، ۲۰۱۸) اشاره میکنند. انتخاب یک عامل بهعنوان عامل اساسی بیخانمانی چندان منطقی به نظر نمیرسد. با اینحال، عدم حمایتهای اجتماعی بهویژه در حوزه مسکن و طرد افراد معتاد، جریانی از تحمیل پاتوقنشینی را بهبار آورده است.
منابع
باروز ، روجرز ، پلیس ، نیکلاس ، کویلگارس ، دبورا(۱۳۹۶). بی خانمانی و سیاستگذاری اجتماعی ، ترجمه محمد خانی ، انتشارات علمی و فرهنگی شهرداری تهران ، تهران
زیبرا، مارتین(۱۳۸۵)، نظریههای جامعه شناسی طردشدگان اجتماعی، ترجمه سیدحسن حسینی، تهران، نشر آن
رابینگتن، ارل؛ واینبرگ، مارتین(۱۳۹۷). رویکردهای نظری هفتگانه در بررسی مسائل اجتماعی، تهران، انتشارات دانشگاه تهران
دیّاری، مرتضی(۱۳۹۷). تحلیل روایت طرد اجتماعی زنان کارتنخواب در شهر تهران، (طرح پژوهشی)، تهران، مرکز مطالعات زنان دانشگاه تهران
دیّاری، مرتضی(۱۳۹۸). مطالعه طرد اجتماعی در بین گروههای آسیبپذیر(افراد کارتنخواب دو شهر تهران و مشهد)، پایاننامه کارشناسی ارشد برنامهریزی و رفاه اجتماعی، دانشگاه تهران: دانشکده علوم اجتماعی
John R. Belcher & Bruce R. DeForge (2012) Social Stigma and Homelessness: The Limits of Social Change, Journal of Human Behavior in the Social Environment, 22:8, 929-946, DOI: 10.1080/10911359.2012.707941
Harding Jamie, Irving Adele, Whowell Mary (2011). Homelessness, Pathways to Exclusion and Opportunities for Intervention, Social Sciences Academic Press, Lipman Building, Northumbria University, Newcastle upon Tyne NE1 8ST, United Kingdom
Fitzpatrick, Suzanne. 2005. “Explaining Homelessness: A Critical Realist Perspective.” Housing, Theory and Society 22 (1): 1–۱۷.
Fiorati, R. Carretta, R. Kebbe, L. (2014). Inequalities and Social Exclusion among Homeless People: A Brazilian Study. American International Journal of Social Science. Vol. 3, No. 6
Peter Somerville (2013) Understanding Homelessness, Housing, Theory and Society, 30:4, 384-415, DOI: 10.1080/14036096.2012.756096
WATTS, B. FITZPATRICK, S. JOHNSEN, S. (2018). Controlling Homeless People? Power, Interventionism and Legitimacy. Journal of Social Policy. Vol 47.
Deb Batterham (2017): Defining “At-risk of Homelessness”: Re-connecting Causes, Mechanisms and Risk, Housing, Theory and Society, DOI: 10.1080/14036096.2017.1408678
Jurgen Von Mahs (2013) Down and out in los angeles and Berlin: the sociospatial exclusion pf homeless people