(۱)
در هر کشوری هر زمان به رسانهها نگاه میکنید، میبینید اظهارنظر در مورد اسرائیل و سیاستهایش کم نیست. پس وقتی که یک چهرهی سرشناس مورد احترام از بیان آرا و نظراتش در این باره سر باز میزند، ارزش پرداختن دارد.
در مصاحبهای که نشریهی هاآرتص در سال ۲۰۱۲ با یورگن هابرماس انجام داد، از او در ارتباط با سیاستهای اسرائیل سوال شد. هابرماس جواب داد که هرچند «شرایط حال حاضر و سیاستهای دولت اسرائیل» قطعاً نیازمند «نوعی تحول سیاسی» است، این « به شهروندِ حقیقیِ [در برابر حقوقی .م] آلمانی همنسل من هیچ ربطی ندارد».
البته، بیمیلی روشنفکران آلمانی به بحثِ انتقادی دربارهی اسرائیل قابلفهم است. خیلیها معتقدند که عدم اظهار نظر در این باره رفتار مناسبی است، چرا که مسئولیت آلمان برای جرائم هولوکاست اینطور ایجاب میکند. آشکارا، سکوت هابرماس سکوت دیگر روشنفکران آلمانی – از جمله روشنفکران نسلهای جوانتر – را هم نمایندگی میکند.
کماکان اشکال پاسخ هابرماس به هاآرتص و موضعی که میگیرد این است که هابرماس چندان هم شهروند حقیقی آلمان محسوب نمیشود: استدلالِ روشنفکری بدین اهمیت در حوزهی عمومی بر مبنای اصلِ شخصیتِ حقیقی ، و امتناعِ پایهگذار شاخهای از فلسفه به نام اخلاق گفتاری از سخنگفتن، واجد تبعات نظری و سیاسیاست. سکوت، خودش یک کُنشِ گفتاری است، و بیشک یک کُنشِ گفتاری عمومی.
برای فهم معنای این سکوت، باید به مفهوم روشنگری نزدِ کانت رجوع کنیم. کانت در مقالهی معروفِ «روشنگری چیست؟»، روشنگری را خروجِ انسان از نابالغیِ به تقصیرِ خویشتن تعریف میکند؛ یک فرآیند رشد که مستلزمِ شهامتیافتن برای تفکر مستقل است. اگرچه این بدان معنا نیست که فرد صرفاً با اتکا بر خویشتن فکر کند. برعکس، کانت تأکید میکند که استفاده از «فاهمه»ی فرد تنها با میانجی «استفادهی عمومی از خرد فردی» – حداقل در دو شکلِ بههممرتبط – ممکن میشود.
نخست، فرد برای تفکر مستقل باید تلاش کند از موضع و جایگاه تعهّدهای خصوصیاش (همینطور تعهدات فردی، تاریخی، شغلی، و مدنی) فراتر رود، و بکوشد از نقطهنظرِ جهانشمول هرکس دیگر قضاوت کند. نکتهی دوم ، که ارتباط نزدیکی با نکتهی نخست دارد، این است که تفکر مستقل فقط با بلند فکرکردن ممکن میشود. کانت میگوید، اگر با هم فکر نکنیم – «با دیگران، با کسانی که در ارتباط هستیم» – تفکر «زیاد» یا «صحیح» ممکن نخواهد شد. بنابرین، فرارَوی از منظرهای خصوصیمان وابسته است به عرضهی عقایدمان به پیشگاهِ قضاوت «خوانش عمومی» [از اندیشهمان] – تلاش برای رسیدن به توافقی مبتنی بر «خرد انسانی جهانشمول که در آن هر فردی نظر خودش را دارد» از راهِ مباحثهی عمومی.
یکی از تاثیرگذارترین معلمان هابرماس، فیلسوف و موسیقیدان، تئودور آدورنو، بود که این ایده را در سخنرانیای به سال ۱۹۵۹ مطرح کرد، آنجاکه گفت روشنگری مستلزم مقاومت در برابر استفاده از کلمهی فجیعِ «در مقامِ (as)» است. آدورنو توضیح میدهد که ما هنگامی با این کلمه مواجه میشویم که «مردم در طول یک مباحثه میگویند، “در مقامِ یک آلمانی، نمیتوانم قبول کنم که…” “در مقام یک مسیحی باید اینطور یا آنطور واکنش نشان دهم”.»
تبعاتِ مسئلهی اسرائیل به سادگی میتوانند مورد غفلت قرار بگیرند. یک آلمانی که از اظهارنظر راجع به اسرائیل سر باز میزند – با چسبیدن به تعهدات خصوصی که مولود گذشته آلمانیاش اوست – به معنی دقیق کلمه از اتخاذ موضعِ روشنگری در ارتباط با مسائل یهود طفره میرود.
این موضعی است که احتمالاً غالب روشنفکران آلمانی میخواهند از آن اجتناب کنند. اشتباه خواهد بود اگر در مورد انتقاد یک آلمانی از یک یهودی، استثنایی برای ایدهی کانت قائل شویم – اشتباهی که ارزش مطالعه ی فرویدی را دارد. دقیقاً بخاطر اینکه از همان ابتدا تفکر روشنگری اسیر رابطهاش با یهودستیزی شده بود – یعنی اغلب وسوسه میشد که با یهودیها و سنت یهودیت به عنوان «دیگریِ» اسطورهایِ روشنگری برخورد کند، سرکوبِ نقد عمومی دولت یهود بهطور خطرناکی پای در تلهای آشنا میگذارد. وظیفهی روشنفکرانِ آلمانی – بیش از هرچیز به خاطر تاریخشان، نه علیرغم آن – درگیرکردن اسرائیل در مباحثهی عقلانی عمومی است، نه اینکه محدودش کنند به برخی قلمرویی متافیزیکی که به قول ویتگنشتاین «فرد باید در برابرش سکوت کند».
این ماجرا هیچجا شفافتر از خود تفکر هابرماس نیست. اخلاق گفتاری بهعنوان یک تلاش فکری قهرمانانه، میکوشد – با عرضهی ایدئالِ خردِ جمعی کانت در واکنش به ایدهی اصالتِ خصوصی و شخصی هایدگر – تفکر روشنگری را از ویرانههای رایش سوم نجات دهد. این بازگشت به کانت حاصل نخواهد شد مگر آنکه روشنفکران آلمانی این شهامت را پیدا کنند که بهطور علنی دربارهی اسرائیل بیندیشند و سخن بگویند. از لحاظ تاریخی، این چیزی کمتر از آزمون نهایی خود تفکر روشنگری نیست.
(۲)
حال بیایید یکی دیگر از روشنفکران آلمانی را در نظر بگیریم؛ شاعر و رماننویس برندهی جایزه نوبل، گونتر گراس. او در یکی از اشعار بدناماش به نام «آنچه باید گفت» نوشته: «این سکوت همگانی در برابر حقایق، که سکوت من هم جرئی از ان است/بر من دروغی رنجبار و اجباری مینُماید». او ادامه میدهد: «اما اکنون که کشور خود من / که بارها و بارها / عمیقاً و بیمقایسه / از جنایاتش پرسش میشود / زیردریایی دیگری را به اسرائیل فرستاده… / خواهم گفت، آنچه را باید…».
وقتی در مصاحبهی هاآرتص از هابرماس راجع به شعر گراس سوال شد، او جواب داد که هیچ «دلیل منطقیای» برای چنین رفتاری نمیبیند. «شک ندارم که گراس یهودستیز نیست». «اما»، دوباره جملهی قبلتر را تکرار میکند: «چیزهایی هست که آلمانهای نسل ما نباید بگویند».
این حرفِ هابرماس هم بیش از حد دستودلبازانه است. شعرِ «آنچه باید گفت»، بر خلاف عنواناش، حرف زیادی دربارهی اسرائیل نمیزند. چیزی که در مورد مداخلهی گراس ناراحتکننده است، نه محتوا، که فُرم آن است. شعر از این سکوت شکایت میکند ولی آن را نمیشکند. گراس خودسانسوریِ افرادی را محکوم میکند که ابتدا میترسند ضدیهود خوانده شوند، اما بعد به آن تن میدهند – اینان جسارتش را ندارند که مسئلهی دولت یهود را با استفادهی ساده از لوازم معمول و صریح مباحثه مطرح کنند. نتیجه، نقدِ بیفایده اسرائیل است، و بجای نقد، عملاً کینهپراکنی میکنند. سکوت هابرماس دربارهی اسرائیل، میتواند نهتنها انتقادیتر، که شاعرانهتر نیز باشد.
تحت شرایطی، هزینهی سکوت بسیار بالاست. زمانیکه نخستوزیر اسرائیل، کلبیمسلکانه از خاطرهی هولوکاست سوءاستفاده میکند تا امتیاز سیاسی بگیرد – این نمایش مسخره از ۲۰۰۶ که او گفت: «الان سال ۱۹۳۸، و ایران، آلمان است» آغاز شد، و هفتهی گذشته با سخنرانی نتانیاهو در کنگرهی آمریکا، دوباره خود را نشان داد – و اِلی ویزِل، همراه نتانیاهو در کنگره، رئیسِ سازمانِ قدرتمند شهرکنشینها میشود، نه سکوت، بلکه مواضع عقلانی و اخلاقی ضرورت دارند.
پس از ۴۸ سال تصرف نظامی، هشت سال محاصرهی غزه و بیش از دوهزار فلسطینی که به دست نیروهای اسرائیلی در همین تابستان گذشته کشته شدند، آن دسته از روشنفکران آلمانی که حرفی نمیزنند، عملاً بر گزارههایی صحه میگذارند که دوست دارند تکذیب کنند. برای مثال، این ادعا که تاریخ آنها در مقام آلمانی، آنان را نه به اومانیسم جهانشمول که به یهودیان – که دولت اسرائیل خود را نمایندهی آنها میداند – متعهد میکند.یک پاسخ معقول به این ادعا وجود دارد که آلمانها به هر دو متعهدند، و تناقضی در این میان نیست. ولی تنها کسی میتواند این گزارهی معقول را با حسن نیت تأیید کند که نقض حقوق بشر و قوانین بینالمللی از سوی اسرائیل را محکوم کند و بدینترتیب، موضعی بگیرد که هم از ایدههای اومانیستی حمایت میکند و هم از یهودیان. با سخننگفتن از تخطیهای اسرائیل، آلمان نهتنها نمیتواند مسئولیت خود را ایفا کند ، بلکه هولوکاست را به عنوان یک گذشتهی سیاسی مهم زیر سوال میبرد.
این احمقانه است که یک اسرائیلی همنسل من تشویش روشنفکران آلمانی را برای موضعگیری در برابر اسرائیل دستکم بگیرد. اما اگر تفکر روشنگری قرار است کارکردی بهعنوان راهحلی سیاسی برای گذشته آلمان داشته باشد، روشنفکران باید شهامت غلبه بر این تشویش را داشته باشند. در این زمانه، سکوت دربارهی اسرائیل نهتنها راه درستی نیست، بلکه راه موثری نیز برای ادای حقِ تاریخ هولوکاست نخواهد بود.
* عمری بوئم استادیار فلسفه در New School for Social Research در شهر نیویورک است.
این مطلب ترجمهای است از:
http://opinionator.blogs.nytimes.com/2015/03/09/should-germans-stay-silent-on-israel/?_r=1