جنگ منافع، نه نزاع کلامی: در یمن چه می‌گذرد؟

پروبلماتیکا: این نخستین باری نیست که قدرت‌های منطقه‌ای در امور داخلی یمن مداخله می‌کنند؛ چه مستقیم چه غیرمستقیم. عربستان سعودی که هم‌اکنون حملات هوایی خود را – پس از وقفه‌ای کوتاه و به دنبال با حمله‌ی حوثی‌ها به یک پایگاه نظامی – از سر گرفته، پیش از این نیز سابقه‌ی مداخله‌ی نظامی در یمن را داشته است، هنگامی‌که در حمایت از امام زیدی یمن و علیه انقلاب کمونیست‌ها و ناسیونالیست‌های جنوب یمن، به این کشور نیروی نظامی فرستاد. در همان بازه بود که نیروهای جمال عبدالناصر هم در حمایت از جمهوری دموکراتیک خلق یمن (یمن جنوبی) وارد این سرزمین شده بودند. اما نکته‌ی مهمی که در مواجهه با مداخله‌ی قدرت‌های منطقه در یمن باید بدان توجه کرد، کذب‌بودن تحلیل‌های مبتنی بر فرقه‌گرایی و تنش‌های مذهبی است. از نقاط قوتِ یادداشت کارل اشمیتش – استاد جغرافیای دانشگاه توسون در بالتیمور و کارشناس مسائل یمن – توجه به همین نکته است. همین موضوع نشان می‌دهد که مسئله‌ی خاورمیانه چیزی فراتر از دوگانه‌ی شیعه/سنی است؛ آنچه ضروری است، پیوند میان شیعیان، سنی‌ها و غیرمسلمانان پیرامون دوگانه‌ی استبداد/دموکراسی است. مسئله‌ی بعدی، درنیفتادن به دوگانه‌انگاری حوثی/سعودی است. باید مراقب بود که نه از هراس امپریالیسم، چشم‌بسته جانب حوثی‌ها را گرفت، و نه از فرط ایران‌هراسی، از جنایات ارتجاع سعودی غفلت کرد. اشمیتس در این یادداشت، به نقد هر دو طرف نزاع می‌پردازد، هرچند گاهی تیغ نقدهایش بر حوثی‌ها برنده‌تر می‌شود. این در حالی است که سابقه‌ی ارتجاعی و ضدانقلابی عربستان سعودی در کشورهای منطقه، آشکار است. عربستان و هم‌پیمانانش در توجیه حملات خود به یمن، از نقش ایران در حمایت از حوثی‌ها و براندازیِ دولت منصور هادی سخن می‌گویند و رسانه‌های جریان اصلی نیز آن‌ها را نایب ایران معرفی می‌کنند. اما قضیه به این سادگی‌ها نیست. نمی‌توان حوثی‌ها را حزب‌الله یمن دانست. غلبه‌ی حوثی‌ها بر دولت هادی، بیش از آن‌که ناشی از حمایت‌های ایران باشد، در اتحاد با نظامیان وفادار به علی عبدالله صالح ممکن شد. هرچند حمایت غیرمستقیم و ضمنی ایران دور از ذهن نیست، حوثی‌ها بیش‌تر سلاح‌های خود را از کالاهای آمریکایی موجود در بازار سیاه و حتی از خودِ ارتش یمن به دست می‌آورند. ایرادی که شاید در نگاه اول بتوان به یادداشت اشمیتس گرفت، بهای اندکی است که او به جایگاه قبایل در سیاست یمن می‌دهد. بااین‌حال، قبیله‌محور دانستن سیاستِ این کشور، بیش‌ازحد ساده‌انگارانه است. اگر قبیله را یک نیروی جنگی بدانیم که به اراده‌ی شیخ برای نبرد بسیج می‌شوند و سلاح به دست می‌گیرند، تنها بیست درصد جمعیت یمن مشمول این تعریف می‌شوند. هشتاد درصد دیگر، قبیله‌نشین نیستند؛ یا شهرنشین‌اند یا دهقان. در نهایت، دیگر نکته‌ی مثبت یادداشت اشمیتس، ترسیم میدان منازعه است. او نشان می‌دهد از انقلاب ۲۰۱۱ تاکنون، چه تحولاتی یمن را بدین روز کشانده است.

***

مداخله‌ی نظامیِ عربستان سعودی در یمن، حرکتی به شدت خطرناک است. محرک این اقدام اهداف عربستان در یمن و منطقه بوده است. هدف فوری، حفاظت از عبد ربه منصور هادی از پیشروی انصارالله در عدن، روی‌کارآوردن دوباره او به عنوان رئیس دولت و مجبورکردن انصارالله به عقب‌نشینی‌های سیاسی عمده است. اما عملیات «طوفان قاطع» نشانگر تمایل روزافزون سعودی‌ها به استفاده از قدرت نظامی خود به جای اتکا بر قدرت نظامی آمریکا، نیز هست.

از زمان بهار عربی، سعودی‌ها به این نتیجه رسیدند که هیچ تضمینی وجود ندارد که منافع آمریکا و عربستان همواره هم‌پوشانی داشته باشند و همچنین، در سایه‌ی مذاکرات هسته‌ای میان ایالات متحده و ایران، ممکن است سعودی‌ها برای آمریکا اهمیت کم‌تری پیدا کنند. به علاوه، فرمانده‌ی عملیاتِ طوفان قاطع، پسر پادشاه جدید است، و گذار به نسل بعدی شاهزاده‌های سعودی، به‌هر‌حال در محاسبات سعودی‌ها نقش دارد، هرچند این نقش، حاشیه‌ای باشد.

درحالی‌که هدف ائتلاف، شکستن نفوذ ایران در جهان عرب است و منشی فرقه‌گرایانه دارد، پیش از هر چیز، بیانگرِ منافع سعودی در تضاد با منافع حکومت ایران است. سعودی‌ها هم ممکن است از شیعیان حمایت کنند، همانطورکه در جنگ داخلی یمن در دهه‌ی ۱۹۶۰ کردند، و نیز ممکن است به سنی‌ها حمله کنند، مانند مورد داعش در عراق. ایرانی‌ها نیز از سنی‌ها حمایت می‌کنند، مانند مورد جنوبِ یمن که در آنجا علی سلیم البیض و جنبش جدایی‌طلب مورد حمایت ایران هستند. مسئله سر منافع است، نه کلام و الهیات.

سعودی‌ها احتمالاً به همه‌ی اهداف خود در عملیات یمن نرسند. حملات آن‌ها نخست نیروی هوایی ارتش یمن، که تحت کنترل انصارالله بود، برخی از پایگاه‌های نظامی تحت نظر انصارالله یا علی عبدالله صالح و اقامت‌گاه‌های رهبران انصارالله و اقامت‌گاه صالح را هدف گرفتند. درحالی‌که فرماندهان نظامی سعودی رجز می‌خواندند که عملیات، نیروی هوایی یمن را در عرض پانزده دقیقه از کار می‌اندازد، پس از یک هفته، انصارالله و نیروهای صالح همچنان در عدن هستند. انصارالله با رسیدن به دریا در استان أبین – منزلگاه هادی – امتیازات استراتژیک بسیاری به دست آورد و عملاً جنوب را به دو بخش تقسیم کرد. در سال ۱۹۹۴، نیروهای وفادار به صالح و منصور هادی، همین امتیاز استراتژیک را به دست آوردند و به راحتی عدن را تسخیر کردند. برتری هوایی اصلاً برای جلوگیری از پیش‌روی‌های انصارالله کافی نیست.

انصارالله و واکنش‌های صالح

عبدالمالک الحوثی با بیان این‌که نه‌تنها انصارالله تجاوز خارجی را دفع خواهد کرد بلکه سلطنت سعودی را هم به زیر خواهد کشید، به حملات هوایی پاسخ داد. به طور عملی‌تر، انصارالله شروع به پراکندن نیروهای نظامی و کادر فرماندهی خود شد تا آثار حملات هوایی را کاهش دهد. انصارالله همچنین به دفاتر رسانه‌هایی که مدعی بود «تبلیغات دشمن» را منتشر می‌کنند – یعنی رسانه‌های یمنی مخالفِ انصارالله و رسانه‌های خارجی از کشورهای خلیج مثل الجزیره – حمله کرد.

از شدت حملات در جنوب کاسته نشده است. انصارالله نیز نیروهایش را به سوی مرزهای عربستان در شمال فرستاده تا در صورت لزوم، حملات زمانی را ترتیب دهد. درحالی‌که برخی از اعضای ائتلاف ضد انصارالله به راه‌حلی سریع امیدوارند، تجارب پرشمار انصارالله در شورش موفقیت‌آمیز در شمال علیه نیروهای به‌مراتب قوی‌تر از ارتش یمن و ارتش سعودی، چنین امیدهایی را ناامید می‌کند، به ویژه به خاطر این‌که انصارالله در حال حاضر تسلیحات بسیار پیشرفته‌تری از دوران شورش‌ها در اختیار دارد.

صالح همانطورکه بسیاری از او انتظار داشتند، رفتار کرد. در دومین روز حملات هوایی عربستان، او مذاکراتی تازه را پیشنهاد کرد. او می‌خواهد خودش را همچون شخصی جا بزند که برای هرگونه راه‌حل سیاسی در یمن ضروری است و بدین‌ترتیب، جایگاهی برای خودش و خانواده‌اش در آینده‌ی یمن تضمین کند. او خواستار توقف حملات هوایی، عقب‌نشینی از عدن و مذاکرات تازه در امارات یا در دفاتر سازمان ملل شد.

از مکان مذاکرات مثل یک فوتبال سیاسی استفاده شده است. مذاکرات در صنعا با گزارشگر سازمان ملل – جمال بن‌عمر – در طول بحران، جریان داشت. در واقع، تحت چتر آن‌ها، احزاب سیاسی یمن بر مجموعه‌ای از نهادهایی که کشور را به سوی انتخابات هدایت کنند، به توافق رسیده بودند. انصارالله پیشنهاد کرد – و احزاب یمنی نیز پذیرفتند – که یک شورای ریاست‌جمهوری پنج‌نفره و یک هیئت قانونگذاری تشکیل شود؛ و این هیئت قانونگذاری مرکب از پارلمان موجود – تحت کنترل حزب صالح – و حدود دویست عضو دیگر باشد تا احزاب سیاسی یمنی را بهتر نمایندگی کند. تنها تفاوت واقعی میان مذاکره‌کنندگان، که توافق را بی‌اثر کرد، تأکید اپوزیسیون بود بر یان‌که منصور هادی هدایت شورای ریاست‌جمهوری را برعهده بگیرد، درحالی‌که انصارالله و صالح یک جنوبی دیگر به جز هادی را پیشنهاد می‌کردند، مثلاً نخست‌وزیر سابق، علی مجاور.

هنگامی‌که هادی به عدن گریخت، استعفای خود را پس گرفت و همه‌ی اقداماتی را که پس از حملات انصارالله به صنعا صورت گرفت، تقبیح کرد. در این زمان، مخالفین انصارالله خواستار این شدند که مذاکرات به سرزمینی بیرون از مناطق تحت کنترل انصارالله منتقل شود. شورای همکاری خلیج سریعاً دفاتر خود در ریاض را پیشنهاد کرد و بدین‌وسیله کوشید کنترل خود را بر رویدادهای سیاسی بازیابد. انصارالله این پیشنهاد را رد کرد. پس از آغاز عملیات طوفان قاطع به رهبری عربستان سعودی، بن‌عمر اعلام کرد که مذاکرات در دوحه قطر ادامه خواهد یافت، اما انصارالله مجدداً مخالفت کرد. صالح کوشید راهی میان انصارالله و مخالفین‌اش برای مذاکرات ارائه دهد.

بااین‌حال، اهمیتِ پیشنهاد صالح محتوایش نیست، بلکه این واقعیت است که او پیشاپیش نقشی مرکزی در مذاکرات برای خود قائل شده است. صالح هنوز نیروهای وفادار بسیاری در ارتش دارد، و واحدهای نظامی او برای پیشروی انصارالله در جنوب و شرق مهم هستند. فاصله‌گیری صالح از انصارالله – حزب او تأکید دارد که یکی از طرفین درگیری در یمن نیست – نشانگر تحولی مهم است که می‌تواند راه مذاکرات را هموار کند – یعنی همان هدفی که برایش طراحی شده – یا شاید آخرین کوشش مذبوحانه صالح برای جان‌به‌دربُردن از بحران باشد.

در سومین روز از حملات هوایی، بن‌عمر احتمال ازسرگیریِ مذاکرات با همه‌ی طرفین را اعلام کرد. بحران یمن در رأس دستورکار نشست سران عرب در شرم الشیخ جای گرفت. مذاکرات احتمالاً به زودی از سر گرفته خواهد شد، اما انصارالله تمایلی به امتیازدهی عمده ندارد. انصارالله همواره در مذاکرات شرکت کرده، درحالی‌که همه‌ی توافقات را زیر پا گذاشت و به پیشروی‌هایش از صعده به صنعا در سال ۲۰۱۴ ادامه داد. مذاکرات ممکن است زمان بیشتری برای انصارالله بخرد.

انصارالله امیدوار است که نفرت یمنی‌ها از مداخله‌ی خارجی برایش پشتیبانی فراهم آورد. مخالفان انصارالله از حملات استقبال کردند. تظاهرکنندگان در الحدیده، تعز و إِب از پادشاه جدید عربستان تشکر کردند، و ائتلاف قبیله‌ای به رهبری حزب الاصلاح در شرق، بیانیه‌ی حمایت منتشر کرد. امّا بسیاری از مخالفان انصارالله نیز با مداخله خارجی مخالفت می‌کنند، و هادی در موضعِ بدفرجامِ درخواست علنی برای مداخله‌ی خارجی از درون پناهگاه‌اش در عدن قرار دارد. این‌که هادی مجبور به چنین واکنشی شد، مسئله‌ی حساسی است. در واقع، این انصارالله بود که باعث مداخله‌ی خارجی شد.[۱] ولی انصارالله احتمالاً از این حساسیت یمنی‌ها در رابطه با حمله‌ی زمینی بهره‌برداری خواهد کرد.

انصارالله تنها زمانی نفرت بسیاری را برانگیخت که قدرت را به دست گرفت و شروع کرد به دیکته‌کردن حدود سیاسی و زیرپا‌گذاشتن حقوق مدنیِ مخالفان؛ شبیه رفتاری که رژیم صالح – که انصارالله با آن مخالف بود – پیش گرفت. در سال ۲۰۱۰، هنگامی‌که انصارالله از طغیانگری طولانی مدت‌اش علیه رژیم صالح به وجود آمد، این جنبش در بین بسیاری از نیروهای مخالفی که هدف خشم صالح قرار گرفته بودند، از همدردی چشمگیری برخوردار بود. انصارالله از مشارکت‌کنندگانِ اصلی در روند گفتگوی ملّی و مورد احترام رهبران سیاسی یمن بود. مداخله‌ی نظامی به رهبری عربستان، به ویژه در صورت حمله‌ی زمینی طولانی‌مدت، می‌تواند برای انصارالله، به عنوان قربانی حمله‌ی خارجی، همدردی جذب کند. انصارالله ممکن است از این کشمکش طولانی نفع ببرد.

ایالات متحده و القاعده: هرج ومرج و تهدیدات

در واشنگتن، سیاست حزبی بر این گفته اوباما تمرکز دارد که یمن مدلی برای سیاست‌های ضدتروریستی ایالات متحده است(۱). البته، سیاست اوباما شرایطی را مفروض می‌گیرد که از راهبرد ایالات متحده در خصوص هم‌پیمانی با شرکای محلی حمایت می‌کند. درحالی‌که آن شرایط در یمن، تغییر کرده‌اند. اگر درباره‌ی معضل کنونی یمن جایی برای سرزنش وجود داشته باشد، شکست‌های دولت انتقالی هادی و حامیان بین‌المللی آن – سازمان ملل، واشنگتن، لندن، و خودِ شورای همکاری خلیج فارس – نهفته است. دولت هادی نتوانست به کاهش امنیت و شرایط اقتصادی‌ای که مصیبت زندگی روزمره‌ی یمنی‌ها را افزایش داده، رسیدگی کند.

هادی و حامیان‌اش با این امید بر گفتگوی ملّی تمرکز کردند که قانون اساسی و انتخابات جدید، به یمن ثبات ببخشد. امّا هنگامی‌که صالح و انصارالله در سال ۲۰۱۴ برای تغییر شالوده‌های سیاسی دولت انتقالی متحد شدند، دولت هادی برای جان‌به‌در‌بُردن از تاکتیک‌های آنان فاقد ریشه‌های سیاسی کافی بود. در شرایط اقتصادی نابسامان، انصارالله مثل القاعده، به آسانی قادر به آموزشِ پیکارجویان با وعده‌ی پرداخت منظم پول و جایگاهی در نیروی شبه‌نظامی است. دولت هادی و حامیان بین‌المللی‌اش نمی‌توانستند به اوضاع روبه‌وخامت یمنی‌ها واکنش کارآمدی نشان دهند. انتخابات، در کوتاه‌مدت غذا بر سر سفره نمی‌آورد.

همانطور که ناظران، به‌طور ساده‌انگارانه‌ای، بی‌ثباتیِ سیاسی و شانس‌های القاعده یا داعش را معادل هم قرار می‌دهند، بسیاری از مفسران از این واهمه دارند که مشکلات یمن تهدیدات موجود علیه ایالات متحده را افزایش دهد. برخی بر فقدان ارتباط ایالات متحده با نیروی امنیتی یمن تمرکز می‌کنند، ارتباطی که می‌توانست برای حملات هواپیماهای بدون سرنشین اطلاعات لازم را فراهم کند. با این همه، این دیدگاه که فقدان اطلاعات برای حملات هواپیماهای بدون سرنشین به نفع القاعده است، مفروض می‌گیرد که هواپیماهای بدون سرنشین کارساز بوده‌اند. طی شش سال حملات هواپیماهای بدون سرنشین در یمن، تواناییِ رهبریِ القاعده دست‌نخورده باقی مانده است. درست است که از سال ۲۰۱۰، القاعده هیچ حمله‌ی موفقیت‌آمیزی در بیرون از یمن تدارک ندیده – امری که ممکن است به دلیل فقدان فرصت باشد – اما این نتیجه‌ی تغییرِ توجه القاعده به مسائل داخلی یمن، به ویژه تصمیم‌اش برای تلاش در جهت حکمرانی بر منطقه و جنگیدن با ارتش یمن در سال ۲۰۱۱ است.(۲)

در واقعیت، برخی از مؤثرترین اقدامات علیه القاعده از سوی نیروهای انصارالله بود، چراکه این نیروها در استان البیضاء علیه پایگاه‌های القاعده فشار آوردند، پایگاه‌هایی که دولت هادی و صالح هرگز بدان‌ها دست نزد. با‌این‌حال، توانایی انصارالله برای تبدیل‌کردن دستاوردهای نظامی‌اش به ثباتِ سیاسی در منطقه‌ی جنوبی مرکزی آشکار نشده است. القاعده می‌خواهد مدعی رهبری مبارزه علیه انصارالله باشد، آن هم نه فقط به خاطر منافع سیاسی، بلکه همچنین به خاطر بقا – انصارالله تهدید نیرومندی علیه آن‌ها است. با ۱۵۰هزار سرباز سعودی که در مرز شرقی مستقر شدند و پیشروی انصارالله در جنوب، طالع و اقبالِ القاعده چندان که مفسران به واسطه‌ی یکی‌پنداشتن بی‌ثباتی با شکوفایی القاعده، درخشان به نظر نمی‌رسد.

نتیجه‌گیری

یمنی‌ها در مواجهه با دورنمایی از کشمکش نظامی طولانی، بدون هیچ امکان واقعی پیروزی برای هیچ‌یک از طرفین و بحران انسانی به‌شدت فزاینده، از مجموعه‌ای از رهبرانِ سیاسیِ شکست‌خورده رنج می‌برند. دولت موقتِ هادی، که تحت‌الحمایه‌ی شورای همکاری خلیج فارس بود، در فراهم‌آوردن هرگونه امید واقعی برای حل بحران‌های اقتصادی و سیاسی کشور پس از استعفای صالح، شکست خورد. حامیان بین‌المللی بیش‌از‌حد بر این فرض تکیه داشتند که مباحثاتِ روندِ گفتگوی ملّی در هتل مووِنپیکِ صنعا، می‌تواند رهبریِ سیاسیِ کارآمدی برای کشور تشکیل دهد.

خیزشِ سریع انصارالله در سال ۲۰۱۴، تا حد زیادی، به شکست دولت هادی در جهت ایجاد امیدواری برای راه‌حل‌های واقعی برای مشکلات روزمره‌ی افراد نسبت داده می‌شود. ولی انصارالله با پی‌گیری رفتاری کاملاً شبیه به رژیم سرکوبگرِ صالح، به تعهد خود برای اصلاح اشتباهات دولت هادی، خیانت کرد. انصارالله به مخالفان سیاسی خود حمله‌ی فیزیکی کرد، روزنامه‌نگاران را به زندان انداخت، به معترضان شلیک کرد، و اراده‌اش را بر حکومت تحمیل نمود. درحالی‌که رهبری سیاسی یمن با انصارالله و با نهضتِ جنوبی – که دولت موقت هادی آنها را طرد کرده بود – سازش داشت، امّا تحمیل یک‌طرفه‌ی راه‌حل‌ها توسط انصارالله، فرایندِ سیاسیِ نهادسازیِ توافقی را – که می‌توانست به فرایند سیاسی باثبات‌تری در یمن منجر شود – نابود کرد.

در نهایت، توسل سعودی‌ها به خشونت برای بیانِ سلطه‌ی خود بر یمن و جهانِ عرب نشانه‌ای از شکست راهبرد سنتی آنان برای خریدِ نفوذ در یمن با پول است. رهبری عربستان سعودی، در برابر سقوط وابستگانِ محلی خود، به ماجراجویی شومی مبادرت ورزیده تا هراس خود را از یک یمن مستقل فروبنشاند.

این مطلب ترجمه‌ای است از:

http://www.mei.edu/content/at/misadventures-violence-yemen-operation-resolute-storm

پی‌نوشت‌ها:

(۱) اوباما در واقع سومالی و یمن را به عنوان مدل پیشنهاد کرده، اما رسانه‌ها و کارشناسان بر یمن، به جای موردِ احتمالاً سؤال‌برانگیز سومالی تمرکز دارند.

(۲) مردانی که در زندان‌های نظامیان الجزایری، جایی بسیار دورتر از یمن، تندرو شدند، حمله به شارلی ابدو را ترتیب دادند؛ حمله‌ای که به القاعده‌ی یمن نسبت داده می‌شود.

پی‌نوشت مترجمین:

[۱] همانطورکه مشخص است، اشمیتس برای این ادعای خود، شاهدی نیاورده.