ویروس کرونا همان فیلم قدیمیای است که ما بارها و بارها به تماشایش نشستهایم، آن هم از زمانی که ریچارد پرستون[۱] در کتاب منطقۀ داغ[۲] (۱۹۹۵)، ما را با یک اهریمن نابودگر، اهریمنی زادهشده درون یک غارِ اسرارآمیزِ خفاشزیست در آفریقای مرکزی، معروف به آبولا، آشنا کرد[۳] . این تازه نخستین حلقه از زنجیرۀ بیماریهای جدیدی بود که بر «زمین بکرِ» (برای این موقعیت، اصطلاحی بیکموکاست) سیستمهای ایمنیِ بیتجربه و ناآزمودۀ نوع بشر ظاهر شده و میشوند. بلافاصله بعد از آبولا آنفلوانزای مرغی رواج یافت، که در سال ۱۹۹۷ گریبانگیر انسانها هم شد، و سارس که سروکلهاش از اواخر ۲۰۰۲ پیدا شد؛ نقطۀ شروع هر دو هم استان گوانگدونگ[۴]، یکی از قطبهای تولیدی جهان.
بالطبع، هالیوود حریصانه و با آغوشی باز پذیرای این همهگیریها شد و برای تحریک و ترساندن خلقالله هم یک سری فیلم تولید کرد (سرایت[۵] (۲۰۱۱) فیلمی از استیون سودربرگ، به دلیل دقت علمی و پیشبینیِ هراسآورش از آشوب اخیر، در نوع خود، نمونۀ قابل توجهی است). علاوه بر فیلمها و کثرتی از رمانهای هولانگیزِ رنگووارنگ، صدها جلد کتاب جدی و هزاران مقالۀ علمی هم در واکنش به این همهگیریها منتشر شدند و بسیاری از آنها نیز بر وضعیت هولناک آمادگی جهانی برای تشخیص و پاسخ به این بیماریهای جدید تأکید کردند.
یک هیولای جدید
بنابراین، هیولای کرونا که اینک جلوی دربِ خانههایمان قدمرو میرود، آنقدرها هم برای ما غریبه نیست. پیبردن به توالیِ ژنوم این ویروس (که بهشدت شبیه توالیِ ژنومِ خواهرِ کاملاً شناختهشدهاش سارس است) کار دشواری نبود، اما قضیه اینجاست که حیاتیترین اطلاعات دربارۀ این ویروس هنوز هم در هالهای از ابهام قرار دارد. درست است که محققان شبانهروز برای توصیف مختصات این بیماریِ همهگیر تلاش میکنند، اما آنها در این راه با سه چالش عمده دستبهگریباناند. نخست، کمبود مداومِ کیت آزمایش، بهویژه در ایالات متحده و آفریقا، مانع از برآورد دقیق پارامترهای کلیدیای همچون نرخ بازتولید، اندازۀ جمعیتِ مبتلاشده، و تعداد مبتلایانِ پنهان شده است. نتیجۀ این امر هم چیزی نیست جز هرجومرج و بینظمی در اعداد و ارقام.
دوم، همانند آنفلوانزای سالیانه، این ویروس هم به موازاتِ ابتلای جمعیتهایی با ترکیبهای سنی و شرایط جسمانی/سلامتی متفاوت، دچار جهش میشود. آن نوع از این بیماری که به احتمال زیاد آمریکاییها دچارش خواهند شد، از قبل اندکی با بیماری واگیردارِ اولیهای که در ووهان منتشر شده، تفاوت دارد. جهش بعدی میتواند کمخطر باشد یا میتواند توزیع فعلیِ کُشندگیِ این بیماری، که در حال حاضر در سنین بالای پنجاه سال بهشدت افزایش مییابد، را دستخوش تغییر کند. ویروس کرونا دستکم برای یکچهارم از آمریکاییها یعنی کهنسالان، افراد دارای سیستم ایمنی ضعیف یا دارای مشکلات تنفسیِ مزمن، خطر مرگ را به همراه دارد.
سوم، حتا اگر ویروس کرونا ثابت بماند و جهش اندکی کند، تأثیر آن بر گروههای سنیِ جوانتر در کشورهای فقیر و نیز در میان اقشار بسیار فقیر اساساً متفاوت خواهد بود. تجربۀ جهانیِ آنفلوانزای اسپانیایی طی سالهای ۱۹- ۱۹۱۸ را به یاد بیاورید؛ عارضهای که بر اثر آن، ۱ تا ۳ درصد جمعیت جهان به کام مرگ کشانده شدند. در ایالات متحده و اروپای غربی، H1N1 اولیه بیش از همه برای جوانانِ بالغ خطر مرگ را به همراه داشت. این موضوع معمولاً اینگونه توضیح داده میشود که چون سیستم ایمنیِ این افراد نسبتاً قویتر است، به عفونتِ ایجادشده در بدن واکنش شدیدی نشان میدهد، به طوری که حتا سلولهای ریه هم مورد حمله قرار میگیرند و در نتیجه بیمار به ذاتالریۀ ویروسی و شوک عفونی دچار میشود.
به هر تقدیر، اردوگاههای ارتش و سنگرهای میدانِ جنگ مکانهای دنجی برای گسترش آنفلوانزا بودند و بر اثر شیوع این بیماری، دهها هزار سربازِ جوان جان خود را از دست دادند. در نبرد میان امپراتوریها نقش این بیماری را نمیتوان نادیده گرفت. گفته شده که شکست تهاجم بزرگ آلمان در بهار ۱۹۱۸، و متعاقباً نتیجۀ جنگ، به این خاطر رقم خورد که متفقین، برخلاف دشمنانشان، توانستند نیروهای ارتشیِ بیمارشان را با سربازان تازهنفس آمریکایی جایگزین کنند.
اما آنفلوانزای اسپانیایی در کشورهای فقیرتر داستان متفاوتی داشت. بهندرت به این نکته توجه میشود که تقریباً ۶۰ درصد از مرگومیر جهانی (یعنی مرگ دستکم بیست میلیون نفر) در پنجاب، بمبئی و سایر مناطق هند غربی به وقوع پیوست، جایی که صادرات غلات به بریتانیا و فعالیتهای اجباریِ وحشیانه، با خشکسالیِ گستردۀ این مناطق مقارن شده بود. کمبود مواد غذاییِ حاصله، میلیونها انسان فقیر را به کام گرسنگی کشاند. آنها قربانی یک همافزاییِ شوم میان سوءتغذیه ــ که مانع از واکنشِ مناسبِ دستگاه ایمنی بدنشان در برابر عفونت و بیماریهای باکتریایی میشد ــ و آنفلوانزای همهجاگیر شدند. در موردی مشابه در ایرانِ تحت اشغال بریتانیا، چندین سال خشکسالی، وبا، و کمبود مواد غذایی و به دنبال آن شیوع گستردۀ مالاریا، زمینه را برای مرگ تقریباً یکپنجم از جمعیت این سرزمین مهیا ساخت.
این پیشینه ــ خاصه پیامدهای ناشناختۀ همزمانیِ آن با سوءتغذیه و عفونتهای موجود ــ میبایست زنگ خطری باشد در این خصوص که شاید کووید ۱۹ هم در زاغههای متراکم و مریضاحوالِ آفریقا و جنوب آسیا مسیر متفاوت و کشندهتری در پیش بگیرد. با ظهور مواردی از ابتلا در لاگوس[۶]، کیگالی[۷]، آدیس آبابا[۸] و کینشاسا[۹]، کسی نمیداند (و به علت عدم انجام آزمایش، تا مدتهای مدید هم کسی نخواهد دانست) که حاصلِ همافزاییِ کووید ۱۹ با بیماریها و شرایط جسمانی/سلامت محلی چه خواهد بود. برخی ادعا کردهاند از آنجا که جمعیت شهریِ آفریقا جوانترین جمعیت جهان است، این بیماریِ همهگیر فقط تأثیر خفیفی بر سلامت آنها خواهد گذاشت. با توجه به تجربۀ ۱۹۱۸، این مدعا برآورد کوتهبینانهای به نظر میرسد، همچون این مفروض که بیماریِ همهگیرِ فعلی، همانند آنفلوانزای فصلی، با گرمترشدن هوا رو به زوال خواهد گذاشت (تام هنکس در استرالیا به این بیماری مبتلا شده است، یعنی در جایی که هنوز تابستان است).
میراث ریاضت اقتصادی
شاید یک سال بعد، وقتی به این روزها نگاه میکنیم، موفقیت چین در مهار همهگیری را تحسین کنیم و درعوض از ناکامی ایالات متحده وحشتزده شویم. البته که ناتوانی نهادهای ما در بستهنگهداشتن جعبۀ پاندورا[۱۰] بههیچروی تعجبآور نیست. ما از سال ۲۰۰۰ به این طرف، بارها شاهد اختلالاتی در خط مقدمِ خدمات درمانی بودهایم.
مِن باب نمونه، در آنفلوانزاهای فصلیِ سالهای ۲۰۰۹ و ۲۰۱۸، بیمارستانهای انباشته از بیماران در سراسر کشور با کمبود شدید تختهای بیمارستانی مواجه شدند که این امر نتیجۀ سالها کاهشِ بودجۀ اختصاصیافته به تختهای بیمارستانی با اهداف سودجویانه بود. عقبۀ این بحران به تهاجم شرکتهایی بازمیگردد که ریگان را بر سر قدرت آوردند و رهبران دموکرات را به سخنگویان نولیبرال خود بدل ساختند. طبق اعلام انجمن بیمارستانهای آمریکا[۱۱] شمار تختهای بیمارستانی برای بستری بیماران بین سالهای ۱۹۸۱ تا ۱۹۹۹ نزدیک به میزانِ شگفتآورِ ۳۹ درصد کاهش یافت. هدف از این کار، افزایش سود بهواسطۀ بالابردن «سرانه» (یعنی نسبت تختهای اشغالشده) بود. اما هدفِ مدبرانۀ اشغالِ ۹۰ درصد از تختهای بیمارستانی، به معنای آن بود که بیمارستانها در صورت وقوع بیماریهای همهگیر یا فوریتهای پزشکی امکان جذب سیل بیماران را نخواهند داشت.
در قرن جدید، پزشکیِ اورژانسی باز هم نحیفتر از قبل شده است؛ در بخش خصوصی به دلیل «ارزشِ دارایی سهامداران» که خواهان افزایش سود سهامها و منافع کوتاهمدتشان هستند، و در بخش دولتی هم به علت ریاضت اقتصادیِ مالی و کاهش بودجههای آمادهباشِ ایالتی و فدرالی. نتیجه آنکه، در حال حاضر، فقط ۴۵ هزار تخت آیسییو برای مقابله با سیل موارد جدی و حادِ ابتلا به ویروس کرونا وجود دارد (این را مقایسه کنید با اهالی کرۀ جنوبی که نسبت به جمعیتشان، سه برابر بیشتر از آمریکاییها به تخت بیمارستانی دسترسی دارند). طبق تحقیقات بهعملآمده از سوی یو.اس.آ تودی[۱۲] «برای درمان یک میلیون آمریکاییِ شصتساله و بالاتر، که در معرض ابتلا به کووید ۱۹ هستند، فقط هشت ایالت تختهای بیمارستانیِ کافی در اختیار دارند.»
در همین زمان، جمهوریخواهان از هر گونه تلاشی برای بازسازیِ چتر حمایتیِ تکهپارهشده بر اثر رکود اقتصادیِ سال ۲۰۰۸ سر باز میزنند. ادارههای بهداشتِ محلی و ایالتی ــ خطمقدمِ حیاتیِ دفاع در برابر بیماری ــ امروزه در قیاس با دوشنبۀ سیاهِ[۱۳] دوازده سال پیش، با کاهشِ ۲۵ درصدیِ پرسنلشان مواجهاند. طی یک دهۀ گذشته، بر پایۀ نرخ واقعی، بیش از ۱۰ درصدِ بودجۀ مرکزِ کنترل و پیشگیریِ بیماریها (CDC) کاهش یافته است. در دوران ریاستجمهوریِ ترامپ، کسریهای مالی وخیمتر هم شده است. بنا به گزارشِ اخیرِ نیویورک تایمز، «۲۱ درصد از اداراتِ بهداشتِ محلی از کاهش بودجههایشان در سالِ مالیِ ۲۰۱۷ خبر دادهاند». ترامپ همچنین ادارۀ مقابله با بیماریهای همهگیر واقع در کاخ سفید را تعطیل کرده است، نهاد مدیریتیای که به دست اوباما و بعد از شیوع بیماری ابولا در سال ۲۰۱۴ تأسیس شده بود، با این هدف که در مقابلِ همهگیریهای جدید، واکنشِ ملیِ هماهنگی را سامان دهد.
ما هنوز در مراحل آغازینِ بحرانی هستیم که میتوان با تعبیر طوفانِ کاترینای پزشکی از آن یاد کرد. عدم سرمایهگذاری در بخش تجهیزات پزشکیِ اورژانسی، آن هم در حالی که تمام متخصصان بر افزایشِ ظرفیتِ این حوزه تأکید داشتهاند، ما را در معرض کمبود شدیدِ امکانات ابتدایی و تختهای اورژانس قرار داده است.
ذخایر ملی و منطقهای، نسبت به آنچه الگوهای بیماریِ همهگیر ایجاب میکنند، در سطح بسیار نازلی قرار دارند. برای همین هم، فاجعۀ کمبودِ کیت آزمایش با کمبودِ جدیِ تجهیزاتِ محافظتیِ اساسی برای خدمۀ درمانی همراه شده است. پرستاران مبارز، همچون وجدان اجتماعیِ ملیِ ما، خطرات سهمگینِ ناشی از اندوختههای ناکافیِ تجهیزاتِ محافظتی مانند ماسکهای N95 را به ما نشان میدهند. آنها همچنین یادآور میشوند که بیمارستانها به گلخانۀ ابَرمیکروبهای مقاوم در برابر آنتیبیوتیکها (مانند کلستریدیوم دیفیسل[۱۴]) بدل شدهاند و ممکن است این ابَرمیکروبها در بیمارستانهای پرازدحام به عامل اصلیِ دیگری برای کشتار مردم تبدیل شوند.
یک بحران ناعادلانه
این همهگیری بهسرعت شکاف طبقاتیِ قابلتوجه در حوزۀ خدمات درمانی در آمریکا را برملا کرد. کسانی که از طرحهای سلامت مناسبی برخوردارند و میتوانند از خانه کار کنند یا به تدریشان ادامه دهند، به شرطِ رعایت تدابیر ایمنیِ محتاطانه، بهراحتی میتوانند در قرنطینه بمانند. کارمندان دولتی و سایر کارگرانِ اتحادیهای که پوشش بیمهایِ دُرُستدرمانی دارند ناگزیرند میان درآمد و پوشش بیمهایشان دست به انتخابی دشوار بزنند. در همین حال، میلیونها کارگر خدماتیِ کمدرآمد، کارگران کشاورزی، افراد بیکار و بیخانمان به امان خدا رها میشوند.
همانطور که همه میدانیم، بیمۀ خدمات درمانیِ همگانی، به معنای واقعیِ کلمه، شامل مرخصیِ همراه با حقوق برای روزهای بیماری میشود. در حال حاضر، این حق از ۴۵ درصدِ نیروی کار دریغ شده و آنها عملاً مجبورند یا بیماری را به دیگران انتقال بدهند یا اینکه گرسنه سر بر بالین بگذارند. به همین ترتیب، چهارده ایالت از تصویب لایحۀ حفاظت از بیمار و مراقبتِ مقرونبهصرفه[۱۵] که کارگران فقیر را تحت پوشش بیمۀ خدمات درمانی قرار میدهد، امتناع کردهاند. به همین دلیل هم، برای نمونه، تقریباً از هر پنج نفر تگزاسی یک نفرشان فاقد بیمۀ خدمات درمانی است.
تناقضات مرگبارِ خدمات درمانیِ خصوصیشده در زمان گسترش بیماریهای مهلک، بیش از هر کجا در صنعتِ سودمحورِ خانههای سالمندان مشهود است. در این مراکز از ۵/۱ میلیون آمریکاییِ کهنسال نگهداری میشود، سالمندانی که بیشترشان تحت پوشش طرح تأمین خدمات درمانی هستند. در این صنعت، فضایی بهشدت رقابتی حاکم است و سرمایهاندوزی از قِبَلِ دستمزدهای پایین، کمکردنِ نیروهای خدماتی، و کاهش غیرقانونیِ هزینهها محقق میشود. سالیانه دهها هزار انسان جان خود را از دست میدهند، آن هم بر اثر اینکه مراکز نگهداریِ طولانیمدت از کهنسالان، از رویههای ابتداییِ کنترل عفونت غفلت میورزند، و یا بر اثر اینکه دولت از بازخواست مدیران در قبال آنچه فقطوفقط میتوان آن را قتل عمد نامید، عاجز و ناتوان است. بسیاری از این خانهها میدانند که پرداخت جریمه بابت تخطی از قواعد بهداشتی، در مقایسه با استخدام کارمندان اضافی و آموزش مناسبِ آنها، هزینۀ کمتری روی دستشان خواهد گذاشت.
تعجبی ندارد که اولین مرکزِ انتقالِ جمعیِ بیماری، یک خانۀ سالمندان ــ با نام Life Care Centre ــ در حومۀ سیاتل، کرکلند[۱۶]، بوده است. من با جیم استراب[۱۷] در این باره صحبت کردهام، او یکی از دوستان قدیمیام و از سازماندهندگان اتحادیۀ خانههای سالمندانِ سیاتل است. استراب اوضاع را چنین شرح میدهد: از حیث امکانات، «یکی از بدترینها به لحاظ کادر اجرایی در این ایالت»؛ کلِ نظامِ خانههای سالمندانِ واشنگتن «کمبودجهترین [نهاد موجود] در کشور است ــ بهشتِ معناباختهای که در آن، سالمندان مجبورند عذاب الیمِ برنامههای ریاضتی را به جان بخرند، آن هم در میانۀ دریایی از پول و تکنولوژی.»
استراب خاطرنشان کرد که مقامات بهداشت عمومی، عامل بسیار مهمی را نادیده میگیرند که انتقال سریع بیماری از Life Care Centre به نُه خانۀ سالمندانِ واقعشده در آن حوالی را توضیح میدهد: «کارگران خانۀ سالمندان، در جایی که بالاترین نرخ اجارهخانه در کل آمریکا را داراست، عموماً چندشغلهاند و همزمان در چند خانۀ سالمندان مشغول به کار هستند.» او میگوید مقامات مسئول نتوانستهاند به اسامی و مکانهای این مشاغلِ دوم پی ببرند و برای همین هم کنترل بر گسترش کووید ۱۹ از دستشان خارج شده است.
در سراسر کشور، تعداد بسیار بیشتری از خانههای سالمندان به کانونِ بحرانِ ویروس کرونا بدل خواهند شد. بسیاری از کارگرانِ این مراکز، بهجای کار تحت چنین شرایطی، ترجیح خواهند داد در خانه بمانند و با پساندازشان سر کنند. در این حالت، ممکن است این سیستم دچار فروپاشی شود ــ انتظار هم نباید داشت که گارد ملی لگن بیماران را خالی کند.
راه پیشِ رو
همهگیریِ فعلی با هر گامی که در مسیر مرگبارش پیش میرود، ضرورتِ بیمههای درمانیِ همگانی و مرخصیِ باحقوق را آشکارتر از قبل میکند. در حالی که در انتخابات پیشِ رو، یحتمل این جو بایدن است که به مصاف ترامپ خواهد رفت، اما، همانطور که برنی سندرز پیشنهاد کرده، نیروهای پیشرو باید با یکدیگر متحد شوند و پوشش خدمات درمانی برای همگان را عملی سازند. نمایندگانِ ترکیبیِ سندرز و وارِن در ماه ژوییه نقش خودشان را در کنوانسیون ملی دموکراتیک میلواکی[۱۸] ایفا خواهند کرد، اما باقیِ ما هم در خیابانها نقشی به همان اندازه مهم بر عهده داریم، نقشی که از همین حالا شروع شده است: مبارزه علیه اخراجها و تعلیقها، و نیز علیه آن دسته از کارفرمایانی که از جبران خسارت کارگرانِ مرخصیرفته امتناع میورزند.
اما مطالبۀ پوشش بیمههای درمانیِ همگانی و مطالبات مرتبط با آن فقط در حکمِ نخستین گام هستند. جای تأسف است که نه سندرز و نه وارِن در مناظرههای انتخاباتیشان به این نکته اشاره نکردهاند که لابیهای قدرتمند داروسازی از بررسی و تولیدِ آنتیبیوتیکها و آنتیویروسهای جدید سر باز میزنند. از هجده شرکت بزرگ داروسازی، پانزده شرکت کاملاً این حوزه را به امان خدا رها کردهاند. داروهای قلبی، آرامبخشهای اعتیادآور، و درمانهای مربوط به ناتوانیِ جنسیِ مردان هستند که مسیر و رویۀ سودآوری را تعیین میکنند، نه مبارزه با عفونتهای بیمارستانی، بیماریهای نوظهور، و قاتلان گرمسیریِ قدیمی. برای ساختن واکسن جهانیِ آنفلوانزا ــ یعنی واکسنی که بخشهای جهشنیافتۀ پروتئینهای سطح ویروس را هدف قرار دهد ــ دهها سال وقت وجود داشته است، اما تولید این واکسن هیچگاه به قدر کافی سودآور به نظر نرسیده و برای همین هم ساختش در اولویت قرار نگرفته است.
با عقبگردِ انقلابِ آنتیبیوتیکی، در کنار عفونتهای جدید سروکلۀ بیماریهای قدیمی هم پیدا خواهد شد و بیمارستانها به سردخانه تغییر کاربری خواهند داد. این روزها، حتا ترامپ هم با فرصتطلبی به هزینههای بیمعنای نسخههای تجویزشده بدوبیراه میگوید، اما، ما به یک بینش جسورانهتر نیاز داریم که شکستن انحصارهای دارویی و تولید عمومیِ اقلام داروییِ حیاتی را مطالبه کند (این شرایط قبلاً هم حاکم بوده است: طی جنگ جهانی دوم، جوناس سالک[۱۹] و محققانی دیگر، برای ساخت اولین واکسن آنفلوانزا به خدمت گرفته شدند). همان طور که پانزده سال پیش در کتابم، هیولایی جلوی درب خانه ــ تهدید جهانیِ آنفلوانزای مرغی[۲۰]، نوشتم:
دسترسی به داروهای حیاتی، ازجمله واکسنها، آنتیبیوتیکها، و آنتیویروسها، باید به یک حق انسانی بدل شود و همگان بدون پرداخت هیچ هزینهای به آنها دسترسی داشته باشند. اگر بازارها نتوانند مشوق و محرکی برای تولید این قبیل داروهای ارزانقیمت دستوپا کنند، آنگاه خودِ دولت و شرکتهای غیرانتفاعی باید مسئولیت تولید و توزیع آنها را بر عهده بگیرند. بقای فقرا همیشه باید در قیاس با سوداندوزیِ لابیهای قدرتمند داروسازی اولویت تاموتمام داشته باشد.
تالیِ منطقیِ همهگیریِ فعلی چنین است: بهنظر، جهانیسازیِ سرمایهدارانه در حال حاضر و در غیاب زیرساختهای سلامتِ همگانیِ بینالمللیِ راستین، از حیث بیولوژیکی بهشدت کمیتش لنگ شده است. با این همه، تا زمانی که جنبشهای مردمی، لابیهای قدرتمند تولید دارو و سامانۀ خدمات درمانیِ سودمحور را از بین نبرند، خبری هم از برپایی چنین زیرساختهایی نخواهد بود.
این امر مستلزم یکجور طرح سوسیالیستیِ مستقل برای بقای نوع بشر، یکجور نیودیل[۲۱] جدید و حتا فراتر از آن، است. بعد از اشغال، نیروهای پیشرو با موفقیت توانستند مبارزه برضد نابرابریِ درآمد و ثروت را در رأس امور قرار دهند، و این خود دستاورد بزرگی بود. اما حالا نوبت سوسیالیستهاست که گام بعدی را بردارند و با انگشتگذاشتن بر صنایع داروسازی و خدمات درمانی بهعنوان اهدافِ بلافصلشان، از مالکیت اجتماعی و دموکراتیکسازیِ قدرتِ اقتصادی دفاع کنند.
مضاف بر این، باید ارزیابی صادقانهای هم از ضعفهای سیاسی و اخلاقیمان داشته باشیم. درست است که گرایش به چپِ نسلِ جدید و بازگشت کلمۀ «سوسیالیسم» به گفتمان سیاسی جای بسی خوشحالی دارد، اما، در این جنبشِ مترقی یک عنصر نگرانکننده هم به چشم میخورَد که با ناسیونالیسم جدید متقارن شده است: خودمداریِ ملی[۲۲]. ما فقط از طبقۀ کارگر آمریکا و تاریخ رادیکال آمریکا سخن میگوییم (شاید فراموش کردهایم که یوجین وی. دبز[۲۳] تا مغز استخوانش یک انترناسیونالیست بود).
در مواجهه با همهگیریِ فعلی، سوسیالیستها باید از هر فرصتی برای یادآوریِ ضرورتِ همبستگیِ بینالمللی استفاده کنند. مشخصاً، ما باید رفقای پیشرویمان و اندیشۀهای سیاسیِ آنها را تحریک کنیم تا گسترش هر چه بیشتر تولید کیتهای آزمایشی، تجهیزات محافظتی، و داروهای حیاتی، برای توزیع رایگان آنها میان کشورهای فقیر را مطالبه کنند. وظیفۀ ماست که تضمین کنیم خدمات درمانیِ باکیفیت و همگانی، نهفقط به سیاستِ بومی، بلکه به سیاست خارجی ما نیز مبدل خواهد شد.
پانوشتها:
[۱]. Richard Preston، نویسنده و روزنامهنگار آمریکایی.
[۲]. Hot Zone
[۳]. این متن در دو نسخه منتشر شده است. یکی نسخۀ پیشِ رو در https://inthesetimes.com و نسخۀ دیگری در https://jacobinmag.com . پس از اتمام ترجمه متوجه شدم نسخۀ منتشرشده در ژاکوبین را کیوان مهتدی با عنوان «در آن سال طاعونزده» ترجمه و در سایت میدان منتشر کرده است. لازم به یادآوری است که اختلافات موجود میان این دو متن (افزودههای متن فعلی، آمار و ارقام متفاوت، تیترها و …) از اختلاف میان این دو نسخه ناشی میشود. نهایتاً، در رفع دو سه ابهام، از ترجمۀ کیوان مهتدی کمک گرفتهام.
[۴]. Guangdong
[۵]. Contagion
[۶]. Lagos
[۷] .Kigali
[۸] . Addis ababa
[۹] . Kinshasa
[۱۰]. به روایت افسانههای یونان، جعبهای بوده است با محتوای تمامی بلاها و شوربختیهای ناشناختۀ بشریت.
[۱۱]. American Hospital Association
[۱۲]. USA Today
[۱۳]. اشاره دارد به رکود اقتصادیِ فراگیر سال ۲۰۰۸.
[۱۴] . C. difficil، نوعی باکتری که علتِ عفونتهای رودهایِ بیمارستانی است.
[۱۵]. Patient Protection and Affordable Care Act
[۱۶] . Kirkland
[۱۷]. Jim Straub
[۱۸]. Milwaukee Democratic National Convention، رویدادی که طی آن، نمایندگان حزب دموکراتیکِ ایالات متحده نامزد حزب را برای شرکت در انتخابات ریاستجمهوریِ ۲۰۲۰ ایالات متحده برخواهند گزید.
[۱۹]. Jonas Salk
[۲۰]. The Monster at Our Door—The Global Threat of Avian Flu
[۲۱]. Deal New، برنامۀ اقتصادی و اجتماعی فرانکلین روزولت، رییسجمهور ایالات متحدۀ آمریکا، بعد از رکود بزرگِ ۱۹۲۹. نیودیل دخالت دولت در اقتصاد برای خروج از بحران سرمایهداری و دمیدن جان تازه به زیرساخت های آن را در دستور کار داشت.
[۲۲] . national solipsism
[۲۳]. Eugene V. Debs (1855-1926)، رهبر سندیکاییِ آمریکایی، از اعضای مؤسس کارگران صنعتیِ جهان، و کاندید ریاستجمهوریِ حزب سوسیالیست آمریکا برای پنج دوره.