مقدمه:
در این مصاحبه جاناتان راثوِل در مورد کتاب جدید خود، “جمهوری برابریها” ، توضیح میدهد که چگونه نژادپرستی آمریکایی در ایجاد گروهها و حرفه های پردرآمد موثر بوده است.
نابرابری و رشد تولیدی پایین دو مشکل عمدهایاند که اقتصاد ایالات متحده را دچار مشکل کرده است. برای جاناتان راثوِل، آنها قطعهای هستند که با قدرت گروههای بزرگ و با نفوذی مشتکل از متخصصان در زمینههایی مانند امور مالی، پزشکی و قانونی به کناری گذارده شده و از دور رقابت خارج شدهاند.
راثوِل، که قبلا در موسسه بروکینگز و اکنون اقتصاددان ارشد گالوپ است، نشان میدهد که ایالات متحده از نظر قدرت موثر بر این گروهها در میان ملل پیشرفته منحصربهفرد است. تفاوتهای عظیم درآمدی که در این کشور مشاهده میشود نتیجه آموزش یا مهارت نیست بلکه ثمرۀ قدرت سیاسی است. نابرابری در ایالات متحده نیز با نژاد و نژادپرستی همراه است، از بردهداری گرفته تا محرومیت اقلیتها از سازمانهای اولیه حرفهای و پهنهبندیهای کنترلشده که دسترسی اقلیتها و افراد کمدرآمد را به مدارس حومه منع میکند.
من با راثوِل در مورد کتاب جدیدش، “جمهوری نابرابریها” صحبت کردم (کتاب را خیلی دوست داشتم و شرحی کوتاه بر آن نوشتم). مکالمۀ ما تلخیص و ویرایش شده است.
****
ریچارد فلوربدا: چگونه و چرا جمهوریهایمان به شدت نابرابر می شوند؟
جاناتان راثوِل: در ایالات متحده، میزان سرانۀ ناخالص ملی (GDP) از ۱۰ درصد به ۱ درصد برتر در سال ۱۹۸۰، در سال ۲۰۱۴ نیز ۲۰ درصد سرانه GDP به ۱ درصد برتر ارتقا یافته است. این افزایش به مراتب خیلی بالاتر از سایر کشورها است که ما مشاهده میکنیم، و ما در سطحی از نابرابری به میزان دو برابر از آنچه در کشورهای اسکاندیناوی می بینیم، قرار گرفتهایم.
تبیین من این است که گروه های ذینفع که در درجه اول در ارائه خدمات حرفه ای مانند امور مالی یا قانون یا پزشکی نقش دارند، درگیر بازارهای تحریف شده یا فاسد شدهاند. نتیجه این است که اعضای این گروه ها می توانند هزینههای اضافی را برای خدمات خود مطالبه کنند. این عامل اصلی ایجاد چنین نابرابری در ایالات متحده است.
از نظر انحصار خدماتی که این گروه ها ارائه می دهند، قوانین خارق العادهای وجود دارد. به عنوان مثال، استخدام مستقیم پزشک، بجز در شرایط خاص، برخلاف قانون است. بیمارستان ها میتوانند پزشکان را استخدام کنند اما معمولاً بیمارستان ها مجبورند در بعضی از قسمت ها از سایر پزشکان دارای مجوز برای اداره مجموعه استفاده کنند.
پزشکان در واقع احساس کردند که متعلقبودن به بخشی از این شرکتها بیاحترامی به آنهاست. آنها احساس میکردند که نیاز به تمایز خود از مهندسین و دیگر متخصصان ماهر دارند که تبدیل به خدمتگزاران شرکتهای بزرگ شده بودند. بنابراین از طریق انجمن پزشکی آمریکا[۱] و سایر سازمانها برای حفظ استقلال خود بسیار سخت مبارزه کردند و راه را بر آنها دشوار ساخت که تبدیل به یک کارمند یا سازمان دهنده مراقبتهای درمانی به نحوی کارآمدتر شوند. همین مسئله در مورد وکلا نیز صادق است. به آنها اجازه داده میشود تا به عنوان مشاور حقوقی برای کسب و کارها مشغول به کار شوند. اما این در حالی است که شما نمیتوانید موسسه خدمات حقوقیای تأسیس و اداره کنید مگر اینکه شما یک وکیل دارای مجوز باشید.
در امور مالی، ما نیازمند قانونی سازی آن برای افراد عادی به منظور سرمایهگذاری مستقیم در استراتژی های پربازده مانند صندوقهای هِج[۲] هستیم. شما مجبورید برای ثروتمند باقیماندن یک سرمایهگذار شناخته شده (معتبر) باشید. این موضوع اینگونه معنا می شود که کارخانههایی مانند وَنگارد[۳] و فیدِلِتی[۴] (که قیمت های پایینتری برای سرمایهداران خرد اختصاص دادهاند) اجازه رقابت با صندوقهای هِج ندارند، و صندوقهای هِج دهههاست که هزینه های بالایی را پرداخت میکنند. در پایان میلیارد ها دلار از صندوقهای بازنشستگی کارگران دور ریخته و به ثروتمندان بخشیده میشود.
فلوریدا: پس این موضوع چیزی است که جوهره “استثنایی بودن” آمریکا را شکل میدهد؟
راثوِل: بله، سایر کشورها این دست قوانین را ندارند و تقریباً هیچ کشور دیگری مانند ما به متخصصان مراقبتهای درمانی پاداش نمیدهد. ما همچنین به دلیل تاریخ نژادپرستیمان استثنایی هستیم. با بازگشت به اوایل قرن بیستم وقتی که دولتهای شمالی و میانه غربی با مهاجرت سیاه پوستان و هجوم مهاجران جنوب و شرق اروپا دست و پنجه نرم میکردند، دیدگاه بسیار گستردهای وجود داشت که نشان میداد مردم شمال اروپا به طور ژنتیکی تباری خوش قریحه تر نسبت به دیگر افراد هستند. این امر همچنین با رفتار غیرعادی متخصصان پیوند میخورد.
انجمن پزشکی آمریکا و کانون وکلای آمریکا به مثابه سازمانهای برجسته و بسیار مرفه در اوایل قرن بیستم ظهور کرد و اعضای آنها از سطح منزلت بسیار بالایی برخوردار بودند. آمریکاییهای آفریقاییتبار از عضویت در آن سازمانها منع شدند.
یکی از دلایلی که آنها اینقدر احترام زیادی کسب کردند این است که آمریکاییها داستانی را به خودشان گفتند که بهترینها و درخشانترینها هستند، نه تنها به خاطر آنچه که آنها موفق به دستیابی به آن شدهاند، بلکه به طور طبیعی یا ذاتی اینگونهاند. بدین ترتیب آنها به انحا مختلف فراتر از دستاوردهای آموزشی یا مهارتی که اکتساب کردهاند نیاز به محترم شمرده شدن دارند تقریباً چیزی مانند یک “اشرافی گرایی طبیعی”.
فلوریدا: شما نوشتهاید: “توجیهی متعارف برای نابرابری درآمدی این است که شرکتهای تولیدکننده در صنایع بسیار رقابتی، سودهای عظیمی را برای برندگان جهانیسازی ایجاد میکنند، در حالی که افراد دیگر از آن بی بهره میگردند. اما نقطۀ مقابل به حقیقت نزدیکتر است. بخش هایی که بیشترین کمک را به ۱ درصد می کنند کمترین مشارکت را در نوآوری و رشد تولید جهانی دارند. ” در این باره بیشتر توضیح دهید.
راثوِل: یکی از برجستهترین روندهای اقتصادی قرن بیستم، تغییر کالاها به خدمات است. این اتفاق در تمام کشورهای ثروتمند رخ داده است. این موضوع همچنین با کندیِ در تولید، همزمان شده است. مراقبتهای درمانی را در ایالات متحده ببینید که از ۹ درصد تولید ناخالص داخلی[۵] در سال ۱۹۸۰ به ۱۸ درصد در سال های اخیر رسیده است. این در واقع ادلۀ محکمی است که رشدِ تولیدیِ منفیِ مراقبتهای درمانی را نشان میدهد. کاملاً شناخته شده است که ایالات متحده دو برابر بیشتر از سایر دموکراسیهای ثروتمند دیگری همچون کانادا در بخش مراقبتهای درمانی هزینه میکند. ما میدانیم که ارائهدهندگان خدمات درمانی ما حقوق بسیار بالاتری را دریافت میکنند. ما شواهد مشابه رشد تولیدی آهسته در سایر خدمات تخصصی را نظاره گریم. این بخشها تمایل به تمرکز زیادی در داخل کشور دارند. آنها تجارت بینالمللی بسیار کمی انجام میدهند؛ و در واقع در معرض رقابت بینالمللی نیستند.
این مهم است چراکه اغلب به ما گفته می شود نابرابری ایالات متحده بسیار زیاد است زیرا کارآفرینان ما پس از آغاز نوآوری های بزرگ ثروتمند می شوند. آنها این کار را انجام می دهند، و این عالی است، اما این مسئله که بسیاری از کارآفرینان و نه بسیاری از نوآوری ها ثروتمند میشوند تنها در دهههای اخیر وجود نداشته است. کارآفرینی رو به کاهش است و رشد تولیدی نیز به همین منوال، و اما هنوز ثروتمندان در حال ارتقا هستند.
فلوریدا: بنابراین، چه کسی سزاوار سرزنش برای افزایش نابرابری است: شرکتهای بزرگ، سرمایهداری یا سرمایهداران، جهانیسازی، تکنولوژی، تجارت، روباتها یا چیز دیگری؟
راثوِل: وقتی صحبت از شرکتها به میان میآید مطمئنن درست است که در شرکتهای آمریکایی صاحبان ثروتمند و مدیران ارشد اجرایی وجود دارد. و اگر به آنها دستمزد کمتری پرداخت میشد نابرابری درآمدی کاسته می شد. اما، سایر کشورها نیز مدیران ارشد اجرایی ثروتمندی دارند. سرانه میلیاردرها در سوئد بیشتر از ایالات متحده است و مطمئناً آنها بسیاری از برندهای جهانی با مدیر عامل هایی دارند که به آنهاپ اداش بسیاری داده شده است. همچنین در مورد کشورهای اروپای غربی و ژاپن و کره که شرکتهای بسیار موفقی دارند، همین امر صادق است.
سهم تولید ناخالص داخلی به شرکتها – بخصوص شرکتهای C [۶] که دسته ای از شرکتها هستند که به صورت عمومی معامله میشوند – طی ۳۰ تا ۴۰ سال گذشته به طرز چشمگیری کاهش یافته است. در دهههای ۵۰ و ۶۰ ، اقتصاد به طور مشروع در اختیار شرکتهای بزرگی چون خودروسازان و جنرال موتورز بود، اما تأثیر و اهمیتشان همراستا با افول تولیدات بزرگمقیاس ایالات متحده، کاسته شد. آنها عمدتاً توسط شرکت-های [۷]S و شرکایشان جایگزین شدهاند؛ مشاغل کوچک که بطور معمول در بازارهای محلی برای خدمات پزشکی، قانونی و مالی مشغول فعالیت هستند. این جایی است که درآمد شغلی در حال گسیل بدانجاست.
در میان کشورهای توسعه یافته، آنهایی که تعرفه های گمرکی پایینی دارند و گشودگی تجاری بیشتری دارند، تمایل به داشتن سطوح نابرابری کمتری دارند. و بیشتر ۱ درصد برتر در بخش های تجاری مانند تولیدات بزرگ مقیاس، معدن یا ارتباطات کار نمیکنند. در حقیقت، بیشتر کشورهای عضو OECD[۸] نسبت به ایالات متحده شکاف بیشتری در ۱ درصد برتر در این بخش ها دارند.
با کمال تعجب، تنها درصد کمی از حقوق بگیران برتر در بخش تکنولوژی یا در زمینههایی همچون برنامهنویسی کامپیوتر کار میکنند. شواهدی وجود دارد مبنی بر اینکه اتخاذ رویکرد اطلاعات- تکنولوژی، مزایای نامتوازنی برای کارگران با سطح تحصیلات بالاتر دارد. اما این گزاره توضیح نمیدهد که چرا خیل عظیمی از پزشکان و وکلا در ۱ درصد برتر قرار دارند.
فلوریدا: این استدلال وجود دارد که آیا افزایش نابرابری به علت دستاوردهای بزرگ ثروتمندان، یک درصد برتر یا ۲۰ درصد برتر است؟ کدام است؟
راثوِل: من تمایل دارم درآمد حاصله از ۱۹۸۰ تا ۲۰۱۴ را در ۱۰ درصد برتر قرار دهم. با استفاده از دادههای پیکِتی (اقتصاددان فرانسوی- توماس پیکتی) و همکاران، متوجه شدم که ۱۳ درصد از درآمد ملی به ده درصد برتر رسیده است.
فلوریدا: آن ۱۰ درصد برتر کیست؟
راثوِل: افراد ۱۰ درصد برتر، نه یک درصد برتر، طیف گستردهای از متخصصان و مدیران را شامل میشود. آستانۀ حداقلی درآمد برای قرارگیری در ده درصد برتر ۱۲۰۰۰۰ دلار در درآمد ملی است – این رقم شامل مواردی مانند منافع و منابع درآمدی پنهان مانند اجارۀ ملک است. طبق گزارش اداره سرشماری، برای قرارگیری در ده درصد برتر ، به ۸۵۰۰۰ دلار نیاز است. همچنین برای اینکه در یک درصد برتر باشید، به ۴۸۸۰۰۰ دلار در درآمد ملی یا حدود ۳۳۰،۰۰۰ دلار درآمد نیاز دارید.
وقتی که آن را تجزیه و تحلیل میکنم، از سال ۱۹۸۰ حدود یک چهارم از کل درآمد ۱۰ درصد برتر به آنهایی که بین دهکهای ۹۰ و ۹۹ درصدی بودند رسیده بود. حدود ۳۰ درصد به افرادی میرسید که بین ۹۹ تا ۹۹.۹ درآمد کسب می کردند. ۲.۱ میلیون دلار بالاترین حد این گروه خواهد بود.
فلوریدا: آن یک پزشک، حقوقدان، یک فرد متخصص است. یک میلیاردر نیست، درست است؟
راثوِل: دقیقاً.
منبع:
https://www.citylab.com/equity/2019/12/income-inequality-racism-professions-medicine-law-finance/603841/
پانوشتها:
[۱] AMA
[۲] مشارکت محدود سرمایه گذاران که از روشهای پرخطر مانند سرمایه گذاری با پولهای قرض گرفته شده به امید تحقق سرمایه های بزرگ استفاده می کنند. گاهن آنرا صندوق های تأمینی و همجنین صندوق های پوشش ریسک خطاب می کنند. م
[۳] Vanguard
[۴] Fidelity
[۵] GDP
[۶] یک شرکت C ، طبق قانون مالیات بر درآمد فدرال ایالات متحده، به هر شرکتی که از مالکان آن جداگانه مالیات گرفته می شود، اشاره دارد. یک شرکت C از یک شرکت S که عمومن از آن جداگانه مالیات نمی گیرند، متمایز است.
[۷] شرکت های S شرکت های تجاری عادی هستند که برای اهداف مالیاتی فدرال انتخاب می کنند که درآمد شرکت ها، ضررها، کسریها و اعتبارات را به سهامداران خود منتقل کنند. اصطلاح شرکت Sبه معنای “شرکت کسب وکار کوچک” است که از آن به عنوان یک شرکت S مالیات اخذ می شود.
[۸] OECD کشورهای عضو و شرکای خود را در زمینه مسائل مهم جهانی در سطح ملی، منطقه ای و محلی که با یکدیگر همکاری می کند گرد هم می آورد و در حال حاضر شامل کشورهای زیر است: استرالیا، اتریش، بلژیک، کانادا، شیلی، جمهوری چک، دانمارک، استونی، فنلاند، فرانسه، آلمان، یونان، مجارستان، ایسلند، ایرلند، اسرائیل، ایتالیا، ژاپن، کره، لتونی، لیتوانی، لوکزامبورگ، مکزیک، هلند، نیوزیلند، نروژ، لهستان، پرتغال، جمهوری اسلواکی، اسلونی، اسپانیا، سوئد، سوئیس، ترکیه، انگلستان، ایالات متحده.