جستار پیش رو بررسیِ فصلی از کتاب «زنان سیبیلو، مردان بیریش» افسانه نجمآبادی، با عنوانِ «غروب خورشید (نا)زن»[۱] است. در این فصل وی به بررسی تحولاتِ ظاهری نماد «شیر و خورشید»، دلالتهای معنایی آن و تحولات اجتماعی همبسته با این تحولات معنایی، میپردازد. چنانکه میدانیم نجمآبادی، در پژوهش تاریخی، خود را محدود به استفاده از اسناد مکتوب نمیکند و از اسناد بصری نیز بهره میجوید و استفاده از آن را در پژوهش تاریخی مهم میداند: «وقتی از یک سند مکتوب استفاده میکنیم یادمان باشد باشد که در زمان خودش آن حرفی که زده میشده یا جملهای که نوشته میشد، فقط بر مبنای لغات زبان نبود که معنا پیدا میکرد و هر کدام از این لغات نه فقط تداعیهای گفتاری و نوشتاری بلکه تداعیهای تصویری، صوتی و احساسی برای افراد جامعه دارد و مجموعهی این تداعیهاست که معنای جمله را در زمان خودش تعیین میکند»(کریمی، ۱۳۹۵). به زعم وی تاریخنگاری در ایران نوشتهمحور است و به این اسناد توجه ندارد (همان). وی در این فصلِ کتاب خود، نشان میدهد که تا چه حد اسناد بصری میتوانند به فهم ما از تاریخ کمک کنند و با تحلیلی مفصل از تغییرات نماد شیر و خورشید نشان میدهد که اسناد بصری را نباید تنها بهعنوان تأییدی بر مطالب مکتوب در نظر گرفت، بلکه خود این اسناد میتوانند حرفهای بسیاری در مورد تاریخ داشته باشند.
به نظر نگارندهی این سطور، مهمترین نتایجی که نجمآبادی از بررسی تحولات این نماد میگیرد، میتوان در چند دسته مقولهبندی کرد؛ ۱. بازتاب نگرانیهای جنسیتی مدرنیتهی ایرانی در نمادها ۲. ناسیونالیسم ایرانی و «اقلیت«ها در نمادِ شیر و خورشید ۳. فهمِ سکولاریسم ایرانی در ارتباط با نمادها ۴. نحوهی توزیع حسپذیری قدرت بهواسطهی نمادها و نشانها ۵. نحوهی تحولات این نماد در ارتباط ایران با اروپا و دنیای خارج از ایران و همچنین تحولات آن در ارتباط قدرتِ دربار و کشاکشِ قدرت شاهزادگان.
تمرکز این متن، در راستای فصول دیگر کتاب، بر مسئله جنسیت و تاریخنگاری جنسیتی است، اما این به آن معنا نیست، که نجمآبادی وجوه دیگر و دادههای ارزنده دیگری که تحلیل بصریِ نماد شیر و خورشید در اختیار پژوهشگر میگذارد، ندیده است. از اینرو به رسمِ ترتیبِ مضامینِ این فصل، تلاش میکنم تا به تمامی مقولات پیشگفته اشاره کنم. اما «غروب خورشید (نا)زن:
بازتاب نگرانیهای جنسیتی مدرنیتهی ایرانی در نمادها:
در سال ۱۸۳۶ میلادی/۱۲۱۵هجری شمسی، محمدشاه قاجار، به طور رسمی شیر و خورشید را بهعنوان نماد رسمی حکومت ایران پذیرفت. شیر، مرد بود، خورشید (نا)زن(تصویر ۱). در طول قرن بعدی چهرهی خورشید تبدیل به (نا)زن شد و شیر ویژگیهای مردانهتری یافت(تصویر ۲). در اوایل قرن بیستم خورشید به تدریج موها و ویژگیهایِ تعیینکنندهی صورتِ خود را از دست داد و تنها دو نقطه بیانگر چشمها و چند علامت برای دهان و بینیاش ظاهر شد. این علایم باقی مانده، گاهی اوقات مثلاً در سالهای ۱۹۳۵ میلادی/۱۳۱۴شمسی الی ۱۹۳۶ میلادی/۱۳۱۵هجری شمسی، کاملا پاک شدند و اواخر دههی ۱۹۷۰ میلادی/ ۱۳۴۹هجری شمسی، این نماد کاملاً هندسی شد(تصاویر ۳ و ۴). بعد از انقلاب ۱۳۵۷، نماد شیر و خورشید با تصویر خطاطی «لااله الا الله» جایگزین شد. این تغییرات دربارهی جنسیت مدرنیته و مفاهیم مدرن جنسیت در ایران چه میگویند؟ (نجمآبادی، ۲۰۰۵: ۶۳)
تصویر شماره ۱
تصویر شماره ۲
به زعم نجمآبادی، «این دگردیسی همزمان با دورهای است که زیبایی زنانه میشود. از این رو جنسیت خورشید بهعنوان زن تثبیت شد؛ خورشید خانم. در همان دوران (اواخر قرن ۱۹تا سال ۱۹۷۹/حدود ۱۳۵۷هجری شمسی)، که زنان بیشتر در عرصهی عمومی ظاهر شدند، این خورشیدِ نمادین چهره زدوده شد و بیشتر به عنوان زن شناخته شد. این چهرهزدایی با تغییر «منظر کیهانشناختی» ارتباط داشت، در کیهانشناسی خورشید نمادی در طالعبینی بود که نشان وجوه مادی، اینجهانی و طبیعتمحوری بود. در واقع، رضاشاه در همان سالی که دستور کشف حجاب داد، فرمان پاککردن نشانههای صورت خورشید را هم صادر کرد.
تصویر شماره ۳
تصویر شماره ۴
در اینجا نجمآبادی این پرسش را مطرح میکند که سیاستهای بازنمایی عمومی جنسیت چه نقشی در تغییرات چهرهی خورشید دارند؟ وی این تغییرات را از دورهی فتحعلیشاه که چهرهی خورشید استعارهای از صورت وی است تا زمان رضاخان دنبال میکند تا نشان دهد نمادها چگونه میتوانند روایتگرِ فرایند مدرنیزاسیون باشند.
به زعم وی، «فتحعلیشاه بیش از پیش با استعارهی خورشید پیوند میخورد. (گرچه این استعاره پیش از وی نیز برای پادشان بکار برده میشده، مثلاً آقامحمدخان قاجار خورشیدآرا و خورشیدخصائل توصیف میشده است). اما در دورهی فتحعلیشاه با توصیفات دو تن از درباریان وی (فتحعلیخانِ صبا شاعر و رستمالحکما تاریخنگار) استعارهی خورشید بیش از پیش دلالت معنایی خود را در فتحعلیشاه مییافت. در بسیاری از شعرهای صبا از فتحعلیشاه با نام خورشید یاد میشد. از طریق تاریخنگارِ فتحعلیشاه این استعاره و دلالت معناییاش وارد گفتمان سیاسی شد: «یک پادشاه همچون پدری که فرزندانش را تربیت میکند باید ارتش و افرادش را منضبط کند، همانگونه که خورشید مربی و پدر جهان است، پادشاه نیز باید برای افرادش همچون خورشید، پدری کند و آنها را تربیت کند»(۷۱-۷۲).
تغییر خورشید پادشاه به خورشید خانم:
«اگرچه فتحعلیشاه بهعنوان خورشید این سرزمین به تصویر کشیده میشد اما خورشید بهتدریج، صورت یک اُبژه میل زیبا را یافت، خصوصاً در هدایایی که به بزرگان خارجی اهداء میشد(تصویر ۵). روی اشیایی مثلِ نشان[۲]، ما چهرهای با ویژگیهای زنانه میبینیم؛ خورشید خانم. در بیشتر این تصاویر ویژگیهای چهرهی خورشید، خصیصههای یک چهرهی زیبا را داشت که شاملِ ابروان کمان و پیوسته، چشمان درشت، طرهی مو، و دهان کوچک و بسته بود. چه رابطهای میان فتحعلیشاه به عنوان خورشیدِ پادشاه و این چهرهی زیبا وجود دارد؟ از منظر نگاهِ مدرن، گویا یک ناهماهنگی جنسیتی مشاهده میشود؛ در حالیکه خورشید یک مرد مذکر فرض میشد، خورشید اغلب با چهرهای زیبا و جوانِ (نا)زن به تصویر در میآمد. اما ابهام جنسیتی خورشید نشانهی چیست؟ (۷۹-۸۰) به زعم نجمآبادی این ابهام جنسیتیِ خورشید و ناهمسازی جنسیتی آن با شاه، نشاندهندهی این است که شاه درخشان و بسیار زیباست. در بسیاری از این نقوش خورشید با موهای مجعد که با چهرهی زن پیوند دارد، نشان داده میشد، اما باید توجه داشت در این دوره هنوز زیبایی امری جنسیتی نبود، همانطور که در فصل اول کتاب اشاره شده است، مردِ زیبای جوان با صورت زن و با ویژگیهای زنانه به تصویر کشیده میشد. اما در پایان قرن نوزده، همزمان با زنانهشدن زیبایی، این ابهام جنسیتی ناپدید میشود و تصاویر انسان رئالیستیتر میشوند(۷۹). رابطهی میان زنانگی با خورشید، بعدها با طرح مدالیون آفتاب (نشانِ آفتاب)، که برای زنانِ درباری طراحی شده بود، بیشتر تثبیت شد (تصویر۶)(۸۳).
تصویر شماره۵
تصویر شماره ۶
پاکشدنِ نشانههای چهرهی خورشید:
«با ظهور دولت نظامی رضاشاه نماد ملی مردانهتر شد. در دورهی مدرن ایران، سرزمین مادری، یک بدن زنانه بود و ارتش محافظ مردانهی این بدن بود. مردانگی دولت و زنانگی سرزمین در شمار زیادی از پردهآویزهای سلطنتی نشان داده شدهاند. در یکی از این پردهآویزها فروهر (نماد قدرت الهی در دین زرتشت) نقش شیر و خورشید را نگه داشتهاست. (تصویر ۷).
تصویر شماره ۷
این پرده گفتگو میان داریوش، شاپور، نادرشاه، کوروش(تمامی این پادشاهان به غیر از نادرشاه، شاهان قبل از اسلاماند)، سرزمین مادری و رضاخان را، که در آن زمان وزیر جنگ بود، به تصویر کشیده است. سرزمین مادری زنی است که در یک پارچهی بزرگ پیچیده شده که شکل وی را همچون نقشه ایران کرده است. تاج کیانی در دست سرزمین مادری است (و احتمالاً آماده است تا آن را به رضاشاه بدهد). سرزمین مادری به رضاخان تکیه داده و رضاخان او را با دست چپش نگه داشته است و شمشیر آخته را در دست راستش دارد. او «شیرمرد» است. همانطور که نشانِ ملی نشان میدهد، خورشید خجالتی پشت «شیر مرد» پنهان شده است. در این دیوارآویز، شیرمرد زن/سرزمین مادری را در بازوی قویاش نگه داشته است. ترکیب شیر و خورشید و رضاخان/سرزمین مادری جفتهای نمادین همسانی را شکل میدهند.
در این تصویر نادرشاه به رضاخان میگوید:
«حالا این مادر ناامید که هیچ کس او را حمایت نمیکند، به تو تکیه داده و تو باید با مهربانی وی را در آغوش بگیری و برق چکاچک شمشیرت باید چشم دشمنان را کور کند».
شاپور به همین ترتیب از یک مادر از پا افتاده و پسر نجاتدهنده سخن میگوید:
«این مادر وطن پیش از تو در غم و اندوه افتاده و دشمن از چهار سو به وی تاخته است، تو باید وی را از دست ستمگران خارجی نجات دهی، چنانکه من کردم».
اما در ادامه، باید از خود بپرسیم که چرا صورت نا(زن)خورشید پاک شد؟ نیرنوری (۱۹۶۵:۱۴۸) به حکمی اشاره میکند که در آن دستور داده شده است چشم، ابرو و موی (زلف) خورشید پاک شوند. بنابراین برای پاسخ به چرایی پاکشدن چهرهی زنانه/مردانهی خورشید باید سراغ حوزهی بازنمایانهای رفت که خورشید متعلق به آن است. صورتِ خورشید چه چیزی را بازنمایی میکرده است؟ چهرهی نا(زن) خورشید مجموعهای از تصاویر و نقاشیهای دربار قاجار را، از خورشید نجومی تا چهرهی رقاصان، نوازندگان، ساقیان شراب و زنان و مردانی که برای ایجاد سرخوشی خدمت میکردند، بازنمایی میکند. در واقع این چهره متعلق به دنیای سرخوشیِ مردانه است. بنابراین تصویری که بازنمای خوشی مردانه است نمیتواند به عنوان یک نماد ملی که باید عُجب و احترام و حیرت را در بیننده برانگیزد مورد استفاده قرار گیرد. نمادی که روی پرچم، تمبرها، روزنامهها، سکهها و تمام چیزهایی که انتشار عمومی دارند حک میشود. بهعلاوه دورهی مدرن، دورهای است که زنان بیش از پیش وارد عرصهی عمومی میشوند، از اینرو مایهی شرم بود که چهرهای که ابژهی میل را بازنمایی میکند، در عرصهی عمومی نمایانگر شود».
- ناسیونالیسم ایرانی و «اقلیت«ها در نمادِ شیر و خورشید
نجمآبادی، با تیترِ «علامتی با قدمت سه هزار ساله» به نحوی سعی در تبارشناسی این نماد و یافتنِ حوزههای معانی گوناگون آن دارد. گرچه تبارشناسی به معنای فوکویی را نمیتوان بر روش تحلیل وی بار کرد، اما اصطلاحی که وی بکار میگیرد « genealogy» است. در این بررسی نجمآبادی به این نتیجه میرسد که نمادِ شیر و خورشید به دلیلِ قدرتِ نمایندگیاش از جانبِ گروههای قومی و مذهبی گوناگون توانسته است به نمادِ قدرتمند ملی بدل شود و علیرغم حذفشدن این نماد توسط جمهوری اسلامی ایران، توانست حیات خود را حفظ کند و این نشان میدهد که حسِ ملیگرایانه از طریق نمادِ شیر و خورشید تثبیت شده است:
«علامت شیر و خورشید ریشه در زمینههای متنی و تصویری اسلامی و غیر اسلامی فراوانی دارد. تبارِ این نماد، به زمان ماقبل اسلام (با توجه به معنی خورشید در آیین زرتشتی)، یا ترکی آسیای میانه باز میگردد. توصیفات زیادی درباره این نماد وجود دارد که کاملاً قابل اثبات نیست. گفته میشود که این نماد حاکی از شکست ارمنیها از شیرِ شیعهی ایران یعنی شاه عباس اول است (یاحقی ۱۹۹۰ ،۲۸۱، نیر نوری، ۱۹۶۵: ۸۶). همچنین گفته میشود علامت شیر و خورشید به زمانی برمیگرددکه حاکم سلجوقی (در قرن سیزدهم، در آناتولی) برای بیان عشق به همسرش چهره وی را روی سکه تصویر میکند. همچنین این نماد مرتبط با علامات طالعبینی است و نشاندهندهی وفاداری شیعه به حضرت علی است که به نام اسدالله در میان شیعیان شناخته میشود. در دورهی قاجار این نماد در اسناد مربوط به جشنهای ازدواج یهودی دیده میشود و همچنین در تابلوهایی که در مراسم محرم در میان شیعیان برافراشته میشدند» (۶۴-۶۵).
نجمآبادی استدلال می کند که قدرتِ ملی این نماد مربوط به حوزههای معانی گوناگون آن و ظهور این نشان به عنوانِ سمبلِ«اقلیت«های مذهبی و زبانی مختلف در ایران است. «به سختی میتوان نماد مدرن ایرانی دیگری را یافت که متعلق به حوزههای معانی گوناگونی باشد و سمبلهای زرتشتی، یهودی، تشیع، ترکی و فارسی را به طور همزمان گردهم آورده باشد. جمیع این معانی باعث شد که این نماد به یک نماد ملی قدرتمند بدل شود. گرچه پذیرش نماد شیر و خورشید به عنوان نماد حکومت، به دورهی محمدشاه قاجار میرسد، این نماد در کنار نمادهای دیگر، در دورهی صفویه حضور داشته است (۱۵۰۱-۱۷۲۲) (آکرمن، ۱۹۳۸-۳۹؛ شهبازی، به نقل از نجمآبادی، ۲۰۰۵).
در ادامه وی اشاره میکند که برخلاف دورهی صفوی و خصوصاً از دورهی فتحعلیشاه قاجار تنها یک نماد به عنوان نماد ملی ارجحیت مییابد:« برخلاف دورهی مدرنیستیِ پس از صفویه، که تنها یک نماد را به عنوان نماد ملی تحمیل میکرد، در عصر صفوی تنوعی از این نمادها را شاهدیم (همچنین در اوایل عهد قاجار). مثلاً بر بعضی از سکهها شکلهای مختلف شیر و خورشید حک شده بود، بعضی تنها خطاطی شده بود یا طرحهایی همچون طاووس، وال، گاو، شیر و گوزن، خرگوش، اسب، سگ، شمشیر (شامل شمشیر دولبهی ذوالفقار علی) و الگوهای گلدار و… در آن تصویر شده بود. به همین ترتیب در عصر صفوی و اوایل عهد قاجار علامتِ پرچم منحصراً شکل شیر و خورشید نبود. تا اواخر دهه ۱۸۳۰میلادی/۱۲۱۸هجری شمسی، پرچمها با طرحهای دیگری نمایانگر ایران بودند. مشهورترین آنها علامت ذوالفقار حضرت علی بود. از دورهی صفوی به بعد منابع نوشتاری و بازنماییهای تصویری نشان میدهد که پرچم شیر و خورشید علامتی است که نسبت به دیگر علائم برای هویت رسمی ایرانی ارجحیت دارد».
ازاینرو به نظر میرسد این نمادِ هویتی، نمایندهی گروههای گوناگون و «اقلیتها»یِ قومی و مذهبی است. از طرف دیگر، چنانکه پیشتر گفتیم نشانِ شیر و خورشید، دارایِ ابهام جنسیتی است که در خورشید مستتر است. نجمآبادی اشاره میکند که محمدشاهِ قاجار تلاش میکند تا به این ابهام خاتمه دهد:
«فرمان محمدشاه، در سال۱۸۳۶میلادی/۱۲۱۵هجری شمسی، به این ابهامات و سیالیتِ نشانهای سلطنتی خاتمه میدهد، آگاهی یافتن روزافزون نسبت به «قدرت بازنمایی در بازنماییِ قدرت» احتمالا باعث شده است تا دربار بر نحوهی بازنماییِ خود، حساس شود و آن را کنترل کند(۸۰). در این فرمان، آمده است که شیر و خورشید بهعنوان سمبل کشور است: هر کشوری نشانی را برای این هدف منظور داشتهاست وکشور ایران نیز این نشان را از سه هزار سال قبل، و شاید از زمان زرتشت، داشته است» (۸۱).
ازاینرو به نظر میرسد بر خلاف گذشته که تنوعی از نشانها را داریم و حتی در خودِ نمادِ شیر و خورشید نیز این تنوع را مشاهده میکنیم، «همگام با تحکیم هویت ملی، ظاهرِ نشانِ شیر و خورشید سادهتر و یکسانتر میشود، در مقایسه با گذشته که اشکال گوناگونی از این نماد وجود داشت. نجمآبادی به نقشِ این نشانِ یکسان در تقویت حسِ ملیگرایانه اشاره دارد« در واقع تولید لوگوی ملیِ یکسان حس تعلق ملی را تقویت میکند، چنانکه اندرسون (۱۹۹۱) در مورد نقشهی ملی چنین استدلالی دارد (۸۴-۸۶). گسترش این نماد، حسی از ایران همچون وطن، سرزمین و کشور را تقویت میکرد. نقشبستن آن بر تاجِ پادشاهی پادشاه را همچون پدرِ ملت، حافظِ سرزمین و رئیسِ دولت در حافظهی ملی فرامیخواند. حاجی سیاح در سفر خود به هامبورگ در اوایل دههی ۱۸۶۰ میلادی مینویسد: «زمانی که در تفرجگاه بودم، نقشِ شیر و خورشید را در درب ورودی دیدم. مشعوف شدم از اینکه عطر و بوی ایران مشامم را پرکرد» (دهباشی، ۱۹۸۴ :۴۹۰).
در سال ۱۸۳۸ میلادی/ ۱۲۱۷هجری شمسی، سکههایی با «علامتِ دولت» ضرب شد و در سال ۱۸۹۴ میلادی/۱۲۷۳هجری شمسی، ضربِ سکه متمرکز و یکنواخت شد(ذکا، ۱۹۶۵). تمبر پستی، با شکلی مشابه، در ۱۸۶۳ میلادی/ ۱۲۴۲هجری شمسی، منتشر شد. این آرم همچنین بر روی اشیای رسمی دیگر، به ویژه کلاههای نظامی در دورهی ناصرالدین شاه، نصب شده بود. نگهبانان ملی (قره سوران) لباس یکسان نداشتند اما کلاههایی با علامت شیر و خورشید بر سر داشتند. علامتی مشابه بر دکمهها و قلابهای تسمه نصب میشد.
به زعم نجمآبادی این یکسانسازی نمادِ شیر و خورشید و تولید یک شکل استاندارد، از این نماد، در زمان مشروطه تحکیم شد.
«با انقلاب مشروطه ۱۹۰۶میلادی/۱۲۸۵هجری شمسی، نشانِ شیر و خورشید در مادهی ۵ قانون اساسی ایران، که رنگها و طرحِ سه رنگِ پرچم ملی را تعریف میکرد، استاندارد شد. در فرمانی به تاریخ ۴ سپتامبر ۱۹۱۰ (۱۲شهریور ۱۲۸۹)، اندازهی دقیق هر قسمتِ رنگی، شکل و موقعیت شیر و خورشید، شکل دم شیر (همانند یک s مورب) و جایی که باید قرار گیرد، و جهتِ نگاه و موقعیت شمشیر در پنجهی راست او مشخص شد. به طرزِ معنیداری توجه زیادی به توصیفِ شیر شده بود، اما هیچ چیزی دربارهی خورشید گفته نشد. گویا میتوان خورشید را مسلم فرض کرد. اما این سکوت گویایِ معنای نمادین خورشید بود. خورشید به حوزهی دیدِ عمومیِ سیاسی دولت و ملتِ مدرن نوظهور تعلق نداشت. جایگاه آن در قلمرو خیالپردازی قاجار، آن را از حضور در متون سیاسیِ ملت منع میکرد.»
در ادامه وی استدلال میکند، که چگونه نمادی که نمایندهی گروههای مختلف است و همین باعث نیرومندی این نماد در بازنماییِ تخیلِ ناسیونالیسم ایرانی است، در لحظاتی از تاریخ، محل مجادله قرار گرفته و در نهایت به حذف آن منتهی میگردد. «معانیِ تاریخیِ بسگانه این نماد، نهتنها قدرتِ نمادین نیرومندی برای تخیل ملی ایران فراهم میآورد، بلکه زمینهای غنی برای رقابت نمادها نیز فراهم آورده است. در طول هفتاد سال گذشته، دو بار، بر سر معنای این نماد مجادله صورت گرفته و بقای آن تضمین شده. بار اول، توسط ملیگرایان ایرانی در اوایل قرن بیستم آغاز شد. در سال ۱۹۲۹ میلادی/۱۳۰۸هجری شمسی، مجتبی مینوی، در گزارشی که به درخواست سفارت ایران در لندن تهیه کرد، اصرار داشت که این نشان از اصل ترکی است. توصیهی وی این بود که دولت آن را با یک نشان ملی متفاوت جایگزین کند: «کسی نمیتواند، داستان تاریخی ملی را به نشانِ شیر و خورشید نسبت دهد، زیرا این نماد هیچ ارتباطی با تاریخ باستان قبل از اسلام ندارد و هیچ مدرکی وجود ندارد که ایرانیان آن را طراحی کرده باشند… ما همچنین میتوانیم از شرِ این بازماندهی مردم ترکیه خلاص شویم و پرچمی را که به بهترین وجه نماد عظمت افسانهای ما است، یعنی درفشِ کاویانی را جایگزین آن کنیم.» اما پیشنهاد او نادیده گرفته شد (۸۶-۸۷)
اما در مشاجرهی دوم، شیر و خورشید از میان رفت. در پاییز ۱۹۷۹ میلادی/۱۳۵۸هجری شمسی، جمهوری اسلامی ایران، برخلاف نظرِ هیئت مورخان و هنرمندانِ تعیین شده توسط دولت، این نشان را با خطاطی «لا اله الاالله» (هیچ خدایی نیست، جز خدای یگانه) جایگزین کرد. علیرغم روایت تاریخی مفصلی که در دفاع از نشان، بهعنوان نشانِ ملی ارائه شد، این نشان برای حاکمان جدید باری از سلطنت را به همراه داشت که غیر قابل تحمل بود».
نجمآبادی استدلال میکند که«علیرغم حذف شدن این نماد توسط جمهوری اسلامی ایران، نمادِ شیر و خورشید توانست حیات خود را حفظ کند و این نشان میدهد که ایجادِ حسِ ملیگرایانه از طریق نمادِ شیر و خورشید موفقیت خود را بهدست آورده است (۸۷). در نمونهای کلاسیک از آن میتوان به نقش بستنِ نشانِ شیر و خورشید بر روی بنرهای بزرگ در مراسم عاشورای حسینی اشاره کرد. در واقع نشانی که احتمالاً به دلایل اسلامی از پرچم ملی حذف شد، دوباره در نمایشِ نمادین مذهبی به صحنه بازگشت (تصویر ۸). گرچه در پرچمهای عاشورای قرن نوزدهم شیر نیز وجود داشت، اما شیر و خورشید اواخر قرن بیستم شباهت غیرعادی به شیر و خورشید پرچم ملی دارد، شیر با دُمِ s مورب و خورشیدی درخشان.
تصویر شماره ۸
به زعم نجمابادی «ایرانیانِ تبعیدی، از این نشان به عنوان بیانیهی مخالفتِ خود با جمهوری اسلامی استقبال کردهاند. در حقیقت، نشانِ شیر و خورشید که از مصنوعات دولت حذف شد، عرصهی بصری کالاییشدهی بزرگتری را به چنگ آورد. در لسآنجلس و شهرهای دیگر که اجتماعات بزرگ ایرانی ساکن آنها هستند، نشانِ شیر و خورشید به حدی رویِ پرچمهای ایرانی، لیوانها، زیربشقابیها، و سایر سوغاتیها، رواج دارد که میتوان گفت از نمایش آن در خودِ کشور در طول سالهای سلطنت فراتر است. این تخصیص جمعی نشانِ شیر و خورشید را از یک آرمِ دولتی به بُتی که نمایانگرِ حسرتی ملی است تبدیل کرده است (نفیسی، ۱۹۹۳، ۱۳۱-۳۷). اما همانگونه که مارلین اِوی، در مورد تجدید حیاتِ نشانهای هویتی در ژاپن معاصر، استدلال میکند: «این مسئله نشاندهندهی حضور یک آرزو است. آرزوی زندهساختن، و نه صرفاً ساختنِ گذشته در لحظهی ناپدیدشدناش»(۱۹۹۵، ۲۴۵). برای شهروند تبعیدی نشانِ شیر و خورشید همچون فقدانی در خانه ( از نو) تصاحب میشود(۸۷-۸۸).
اما سوالی که میتوان در اینجا پرسید این است که چگونه یک سمبل به عنوان سمبلی که نمایندهی گروههای مختلف قومی و مذهبی بودهاست، در برههای از تاریخ و با ثبت آن به عنوان نماد ملی دیگر، بار معنایی متفاوتی مییابد و خصوصاً در لحظهای که با سیاستهای مدرنیستی رضاشاه پیوند میخورد، این معنا تشدید میشود و همین امر باعث میشود تا در دوره پساانقلابِ ۱۳۵۷، این نماد به کلی حذف شود. به نظر میرسد زمانی که رضاشاه این نماد را به عنوان نماد ملی برمیگزیند، (چنانکه گفتیم پیش از وی نیز این نماد بهعنوان نماد برتر ارجحیت مییابد)، با لحظهای از تثبیت معنا مواجهیم که در آن اقلیتهای دیگر دیده نشده و تنها مُهرِ سیاستهای ملیگرایانهی رضاخان بر آن میخورد (مثلا نگاه کنید به دیوارآویزی که در بخش قبلی بدان اشاره شد)، به همین خاطر این نماد توسط جمهوری اسلامی حذف شده اما باز در هیئت نمادی مذهبی ظهور مییابد. در واقع میتوان گفت همچون مسئلهی حجاب که با سکولاریسم پیوند میخورد و به عنوان وضعیت مدرنیتهی ایرانی شناخته میشود[۳]، این نماد، نیز به همان سرنوشت دچار شدهاست.
- فهمِ سکولاریسم ایرانی در ارتباط با نمادها
نجمآبادی آغازگاههای سکولاریسم ایرانی را از دورهی فتحعلیشاه قاجار ردگیری میکند. در واقع در این دوره برخلاف سلسلهی صفوی، که حکومتی آشکارا مذهبی بود، شاهدِ ایندنیایی شدنِ دولت هستیم. این مسئله را میتوان در دلالتهای معنایی شیر و خورشید رهگیری کرد: «همانطور که کاترین بابایان (۲۰۰۳) استدلال می کند: از زمانی که صفویه از یک گروه حاشیهای به مسند قدرت رسید مفهوم شاه بیانکنندهی دو معنی شد: پادشاه و مرد مقدس
این معنای دوگانه با تبارِ شاهان در افسانههای شاهنشاهی شبیه آنچه در شاهنامهی فردوسی آمده و همچنین آنچه در منابع اسلامی آمده ترکیب شد. دو چهرهی مرد در این صورتبندی واجد اهمیت اند: ۱.جمشید(پادشاه اسطورهای بنیانگذار ایرانیان) و حضرت علی (ع) (اولین امام شیعیان). اولی با خورشید مرتبط است و دومی با شمشیر (ذوالفقار). همانطور که بابایان استدلال میکند حرکت صفویه ازآناتولی به سمت فارس، با دو شاخصهی امامیشدن و ایرانیشدن همراه شد. (بابایان، ۲۰۰۳: ۳۵۲، همان).
خورشید بهعنوان نماد پادشاه دلالتهای معناییاش را تنها از جمشید(پادشاه اسطورهای بنیانگذار ایران) نمیگرفت بلکه دو امر دیگر نیز به تثبیت این معنا یاری میرساندند: اول درکی از زمانِ هجری شمسی که در تمایز با هجری قمری صورتبندی میشد و دوم درکی از نظام کیهانی که از طریق نظام اخترشناسی بهدست میآمد (همان). در نظامِ علائم اخترشناسی، خورشید با برج اسد مرتبط بود. از اینرو نماد شیر و خورشید، دلالت معنایی دوگانهاش را در شاه مییابد. (شاه و مرد مقدس، جمشید و علی(ع)) (نجمآبادی،۲۰۰۵: ۷۰).
تا جایی که به نماد شیر و خورشید مربوط میشود، در عهد صفوی این نماد نمایندهی دین و دولت (بهعنوان دو ستون جامعهی مبتنی بر عدالت) است. قاجارها نیز آن را به نحوی تغییر داده و صورتبندی کردند. اولین سکهی قاجار نشان میدهد که شیر و خورشید نشانِ شاه (خورشید) و مذهب (شیر) است. در واقع اولین نقوش شیر و خورشید سکهای است که در ۱۷۹۶ در زمان تاجگذاری محمدشاه قاجار (اولین شاه قاجاریه) ضرب شد. (تصویر۹). خورشید به نام محمد استناد دارد (یا محمد) و زیر شکمِ شیر نام امام علی که با عنوان اسدالله (شیر خدا) نگاشته شده. همانطور که بابایان اشاره میکند ایرانیشدن و امامیشدن از دورهی صفوی به قاجار منتقل میشود. با پادشاهی فتحعلیشاه، شاه دوم قاجاریه، در فرهنگ سیاسی حکومت تغییری حاصل میشود که در آن عناصر اسلامیِ حاکمیت صفوی-گرچه نه به طور کامل- زدوده میشود. این تغییر با حفاریهای باستانشناسان غربی در ایران همراه شد، همانطور که دیبا اشاره میکند، سنگنگارههای فتحعلیشاه و پسرانش مشابه غارنگاریهای دورهی هخامنشیان و ساسانیان است».
در واقع نجمآبادی در تبیینِ فرایند سکولاریزاسیون به رویدادهای خُردی توجه دارد که عموما نادیده گرفته میشوند، مثلا حفاریهای باستانشناسان غربی که در بالا اشاره شد.
تصویر شماره ۹
فتحعلیشاه قاجار، مشخصا خود را همچون جمشید میدید، و خود را «کشورخدایایران»، نامید که ، هم معنای خدا و هم سرور را در خود داشت. به زعم نجمآبادی از این زمان، خورشید معنای دینی خود را که از دورهی صفویه بر خود حمل میکرد، از دست میدهد (با دلالت معناییاش بر خورشیدِ پادشاه) و از طرف دیگر دلالت معنایی شیر در نماد شیر و خورشید بر حضرت علی(ع) کمرنگ میشود.
نجمآبادی معتقد است متونی همچون رستمالتواریخ و شاهنشاهنامهی صبا، که تاریخ قاجار را به سبکِ شاهنامهی فردوسی روایت کردهاند، به ایجاد ذهنیتی «ایران-محور» یاری رساندهاند. در واقع متون مربوط به پادشاهان باستان و علائم و نشانههای آنان، به مفهومسازی ایرانی همچون شیر و ایران همچون سرزمین شیران یاری رساند. نماد شیر به تدریج معنایی ملی یافت، اگرچه ارتباط معناییِ مذهبی آن با حضرت «علی، شیرخدا« از بین نرفت و دلالت معنایی دوگانهای را بر این مفهوم بار میکرد. گرچه این نماد در فضاهای «سکولاری» همچون، آرمِ اولین شماره روزنامهی اخبار در دارالخلافه تهران (تصویر۱۰)، ظاهر شد. ولی این نماد در پرچمهای تعزیهی محرم نیز همواره به تصویر کشیده میشد(تصویر ۱۱).
نجمآبادی خاطر نشان میسازد که نباید تصور کنیم علامت اولی نمایشِ سکولارِ شیر است و دومی نمایش مذهبی آن، بلکه نشانِ یا اسدالله غایب (تصویر ۱۰)، مکملِ معنایِ ملیِ شیر و خورشید است، نه جایگزین آن.
تصویر شماره ۱۰
تصویر شماره ۱۱
شاهان قاجار از برگزاری مراسم تعزیهی محرم حمایت زیادی میکردند، در این فضا، نماد شیر دلالت معنایی دیگری نیز یافت؛ پهلوان و این پهلوان نیز بیشتر به رستم اشاره داشت. تصادفی نیست که رستم الحکما، ایران را سرزمین شیران و رستمها مینامد. در روایات وی، قهرمان مردِ شاهنامه، بازنمایانندهی نیازِ ایران به مردانگیِ پهلوانانهای برای آبادانی و شکوفایی است. تصاویر فتحعلیشاه، خصوصاً در حالت رزم، بهعنوان شاهِ شیران/رستمها، شباهت زیادی به تصاویر رستم در این دوره دارد. این شباهت منتقلکنندهی هالهی مردانه و پهلوانانهی رستم، به شاه-پهلوان است، در مقایسه با شاه-مقدس در دورهی قبل.
- نحوهی توزیعِ حسپذیری قدرت بهواسطهی نمادها و نشانها
رانسیر در توصیف رابطهی سیاست و اِستتیک از توزیع امرِ محسوس سخن میگوید. قدرت در واقع از طریق توزیعِ آنچه باید دیده شود و آنچه نباید دیده شود عمل میکند. از نظر وی «ذات پلیس نه سرکوب است و نه حتی نظارت بر زندگان، ذات آن شیوهی معینی از تقسیم امرمحسوس است» (رانسیر، ۱۳۹۲، به نقل از محمدیاری و توحیدفام، ۱۳۹۵). سیاست به کارِ «توزیع شیوههای جدید درک امر محسوس، پیکربندیهای جدید میان امور قابل دیدن و غیر قابل دیدن و میان امور قابل شنیدن و غیرقابل شنیدن نحوههای جدید توزیع مکان و زمان میپردازد» (رانسیر، ۱۳۹۴). به نظر میرسد از دورهی پادشاهی فتحعلیشاه، قدرت در معنای ماکروفیزیک کلمه توانسته است به صورت خُرد، بهواسطهی ایجاد نمادها و مجسمههای شاهان، به توزیع امرِ محسوس(آنچه باید دیده شود) یاری رساند و نجمآبادی به این مسئله اشاره میکند: «برای اینکه قدرت پادشاه رؤیتپذیرتر شود، برنامههای گستردهای برای ساخت مجسمهی شاه در مکانهای مهم شهر به اجرا درآمد. وی با تیزبینی اشاره میکند که «ساخت سازههای اینچنینی، درکنار دیگر شیوههایِ سنتی نمایش قدرت شاه، مثل مدح شاه گفتن در جمع، ضرب سکه با نام شاه و خواندن نام وی در مراسم عمومی حسپذیری قدرت وی را بیشتر میکرد. وی در حرکتی بیسابقه، عکس خود را که در شکارگاه، سوار بر اسب بود و یا تصویری که بر تخت پادشاهی نشستن وی را نشان میداد، بر سکه ها ضرب کرد.»به زعم نجمابادی تحت چنین رژیم بصری، فتحعلی شاه، بیش از پیش با استعاره خورشید پیوند میخورد.(۷۲)
- نحوهی تحولات این نماد در ارتباط ایران با اروپا و دنیای خارج از ایران و همچنین تحولات آن در ارتباط قدرتِ دربار و کشاکشِ قدرت شاهزادگان
در ادامه نجمآبادی تغییرات نشان شیر و خورشید را در زمینهی رابطه میان ایران و جهان غربی مورد بررسی قرار میدهد. وی به بررسی نشانها و هدایای سلطنتی که فتحعلیشاه به نمایندگان خارجی دیگر کشورها اهدا میکند پرداخته و استدلال میکند «در دوره فتحعلیشاه، نشانهها و مدالهای افتخار، طرحهای متنوع زیادی داشت و در سالهای آخر دورهی پادشاهی فتحعلیشاه به بعد، نشان سلطنتی در کنار دیگر هدایای سلطنتی همچون لباس و جواهرات و … نشاندهندهی مرحمت و لطف شاه به همتایان خود در دیگر کشورها بود. مثلاً فتحعلیشاه برای ژنرال گاردن و همراهانش، زمانی که به تهران وارد شدند، لباس و خِلعَت فرستاد و سپس آنان را با نشانِ خورشید محترم شمرد (۷۵-۷۶). اهدای نشانِ مدالیون خورشید به ژنرال گاردن و همراهانش، در سال ۱۸۰۷ میلادی،/۱۱۸۶هجری شمسی، لحظهای است که یک نشانِ قاجار همچون نشانهای اروپایی به افراد بلندپایه خارجی اهدا میشود. همچنین اهدای مدالیون خورشید به ناپلئون را میتوان همچون لحظهی نهادینهشدن نشانِ خورشید (به عنوان نشان اهدایی) دانست.
دنیس رایت، تغییر نشانِ «خورشید» به «شیر و خورشید» را ناشی از برخورد جان ملکم، در سال ۱۸۱۰میلادی/۱۱۸۹هجری شمسی میداند. وی از گرفتن نشانی مشابه، که به فرانسویها داده شده است، امتناع میکند و این منجر به تغییرات این نشان میشود (۷۶). اما نجمآبادی معتقد است تغییر این نماد را نمیتوان بهسادگی حذف و جانشینشدن نماد دیگری خواند. در واقع فرایندِ اهدای هدایای سلطنتی به بزرگان خارجی، (افرادی که درکِ آنان از هدیهی سلطنتی توسط نشانهای سلطنتی خودشان شکل گرفته)، بهتدریج باعث میشود معنای نشان از هدیهای که قبلا در کنار خِلعَت، شمشیر، جواهرات و… بود، به نشانِ افتخار و نشانی ممتاز بدل شود. نشانِ شیر و خورشید، به عنوان نشانِ سلطنتی و دولتی، بیش از پیش برای هدیه دادن به حاکمان و شخصیتهای برجستهی دیگر ایالتها و کشورها مورد استفاده قرار گرفت. مانند ظرفی که فتحعلیشاه در سال ۱۸۱۹میلادی/۱۱۹۸هجری شمسی، به کمپانی هند شرقی هدیه داده بود(تصویر۱۲).
تصویر شماره ۱۲
به علاوه این علامت بیش از پیش به عنوان نماد پرچم ایران مورد استفاده قرار گرفت. فرستادگان اروپایی، که از طریق دریا به ایران میآمدند، مورد استقبالِ قایقهای ایرانی که پرچم شیر و خورشید را به اهتزار درمیآوردند، قرار میگرفتند. اروپاییان در سفرنامههای خود، مشاهدهی پرچم را به عنوان استقبال رسمی، ثبت کردهاند. به همین ترتیب زمانی که ایرانیان به اروپا سفر میکردند، هیئتِ استقبال، پرچم شیر و خورشید را به اهتزار در میآوردند، ایرانیان همواره انتظار برافراشتهشدن این پرچم را هنگام ورود داشتند و از نبود آن ناراحت میشدند. هر دو این موارد در سفرنامههای ایرانیان آمده است.
از استدلالات بالا چنین بر میآید که نشانی ملی همچون واسطهای عمل میکند، که هویت ملی ایرانی و ناسیونالیسم ایرانی، در ارتباط با غرب ازنو صورتبندی میشود. این درصورتی است که ادعاهایی همچون ادعای رایت را که پیشتر ذکر شد بپذیریم. یعنی امتناع جان ملکم از پذیرش نشانی مشابه نشان فرانسوی ها. در هر صورت این مسئله خود جای تامل دارد.
مسئلهی دوم تثبیت نشانِ ملی شیر و خورشید، به علت کشاکش قدرت در دربار ایران است. به نظرنجمآبادی، « افزایش نشانها، احتمالا محمدشاه، جانشین فتحعلیشاه را بر آن داشته تا نشان شیر و خورشید را به عنوان نشان رسمی کشور نهادینه کند». در واقع تنوع نشان ها خود میتوانست بیانگرِ، تشتت و منازعهی قدرت در دربار باشد. همانطور که «در زمان حکومت فتحعلیشاه برادر بزرگتر ولیعهد عباس میرزا یعنی محمدعلی میرزا دولتشاه، نشانِ خاصِ خود را با طرحِ دو شیر که بر سر تخت در حال جنگند طراحی میکند، شاید برای به چالشکشیدنِ لیاقت عباس میرزا برای ولیعهدی».
سخن آخر:
به نظر میآید، اسناد بصری، با تجسم عینی بخشیدن به ایماژها و تخیل جمعی یک جامعه می توانند ما را در فهم عمیقتر تاریخ، یاری کنند. همانگونه که نجمآبادی در تحلیل نمادها به ما نشان میدهد، که چگونه تخیل یک اجتماع در هر برههی تاریخی بر نحوه بازنمایی یک نمادِ ملی اثرگذار است. نمادی که خود روایتگرِ تاریخِ مدرنیتهی ایرانی است. وی با بررسی معانی گوناگون این نماد در میان قومیتها و فرهنگهای موجود در ایران، نشان می دهد که چگونه ملیگرایی، در اندیشه و احساس ایرانی با ارجاعِ به یک تصویر مشترک، صورتبندی میشود وکانون احساساتِ ناسیونالیستی ایرانی می شود. این معانی بسگانه و منشعب از تکثر فرهنگی، شاید در لحظه ای از تاریخ و با به قدرت رسیدن رضاشاه، تحت شعاع اقدامات وی قرار گرفته، و به نحوی نماد مدرنیتهی ایرانی شده. همین مسئله توجیه کننده حذف آن از پرچم ملی در ایرانِ پسا انقلاب میشود. به نظر میرسد این مهمترین نتیجهای باشد که بتوان از فصلِ غروب خورشید نازن نجمآبادی گرفت. فهم معانی متکثر یک نماد ملی، ایدههای ایرانشهری و ذاتگرایانهای که در تلاشاند، پروژه ملتسازی را تحقق بخشند، به چالش میکشد. لذا باید به به روایتِ نمادها گوش بسپرند.
منابع:
عزیزآبادی، زهره (۱۳۹۹)، «تاریخنگاری انتقادی نجمابادی پیرامون مسئله حجاب»، سایت اینترنتی پروبلماتیکا
کریمی، شیرین (۱۳۹۵)، «نوشتنیها، شنیدنیها و دیدنیها در نگارش تاریخ»، روزنامه شرق، ۶ خرداد ۱۳۹۵، شماره ۲۵۹۲
محمدیاری، معصومه، توحیدفام، محمد (۱۳۹۵)، دیالکتیک امر سیاسی و زیباییشناسی: تأملات نظری ژاک رانسیر در باب زیباییشناسی و نسبت آن با سیاست، فصلنامه تخصصی علوم سیاسی، صص:۱۵۳-۱۶۸
Najmabadi, A. (2005). “The Eclipse of the (Fe)Male Sun” in Women with mustaches and men without beards: Gender and sexual anxieties of Iranian modernity. University of California Press
پانوشتها:
[۱] سپاس فراوان دارم از آتنا کامل و ایمان واقفی، بابت معرفی و ترجمهی خوب این کتاب. بسیار وامدار آنان هستم در فهمِ اصطلاحات نامانوسِ کتاب. امیدوارم موانع انتشار بخش دوم این مجموعه نیز برداشته شود.
[۲]nishan
[۳]در این باره، در مقاله«تاریخنگاری انتقادی نجمآبادی پیرامون مسئله حجاب، منتشر شده در پروبلماتیکا، با ارجاع به مقالات نجمآبادی، بحثی داشتهام.