تاریخ به روایت دیوار
تصاویر یک به یک ظاهر میشدند. عکسها جان دیگری داشتند. جز دیوارها که خود خاک و سال خورده بودند، احوالِ عکسها نیز تصویر را به دوردست پرتاب میکرد. با هر عکس جهان دیگری بر نظر وارد میشد: زمانی دیگر و روزگاری دیگر. انگار جهانی خاک شده، جهانی از آرزوهای لگدمال پیش رویم ایستاده است. بر بعضی از دیوارها، هم شعاری از انقلاب میشد دید، هم نوشتهای از جنگ، هم چیزی که مربوط به همین ثانیههاست. دیوار چونان شاهدی ابدی با خطوطی به یادگار از فصلهای دور و نزدیک، به امید و زوال اشارت میکند. عکسهای دیوارنویسیها، حکایت از زخمی است که دهان باز خواهد کرد: انگار که روزگاری غریب زیسته باشی و بدانی در آیندهای قریب بر تو چه خواهد رفت. دیوارنوشتهها بیتوقعترین متون جهاناند. نه مولف را میبینی، نه مولف میداند که کِی و چگونه بر کلامش مکث خواهد شد. دیوارنویس تنها میداند که «کجا» با کلماتش روبرو خواهند شد. عکس گرفتن از دیوارها این را نیز عوض میکرد: انگار که یک دیوار را برداری و هر کجا که میخواهی بگردانی. برابرشان ایستادم، بیکه بدانم کدامشان حال زندهست، کدامشان دوباره بر جملاتش پای خواهد فشرد. هرچند عکسها را بر حسب سلیقه با روالی زمانمند کنار هم چیدم، دیوارها اما اینگونه نمیزیاند. دیروزند و امروز و فردا. دیوارها خود ما هستند. پیر شدهاند، چنان چهرههایی خندان که یکباره بر تیغ و بمب و طناب سلام دادند. دیوارها بر چهرهها شهادت میدهند.
برای دریافت فایل کتاب بر روی تصویر کلیک کنید