یک انقلاب؟ هنوز نه!

دانلود پی‌دی‌اف

بهتر است در مقابل وسوسه‌ی تفسیر پیروزی ترامپ به مثابه هجدهم برومر یا معادل حوادث ۱۹۳۳ [آلمان] در آمریکا مقاومت کنیم. فعالان پیشروی که [فردای انتخابات] تصور کردند در کشور دیگری بیدار شده‌اند می‌بایست نفس عمیقی بکشند و به نتایج انتخابات در ایالت‌های چرخشی[۱] نگاهی بیاندازند.

البته اطلاعات موجود ناکافی‌ است. دشوار بتوان نظرسنجی‌هایی مانند «پیو»[۲] یا «ادیسون»[۳] را در گردآوری نظرات بدون خطا دانست، و دستیابی به اطلاعات نهایی درباره‌ی میزان مشارکت و ترکیب جمعیتی آن تا رسیدن نتایج سرشماری ملی کنونی در یکی دو سال آینده میسر نخواهد شد. با این حال با اتکا به نتایج کشوری می‌توان نکات پراهمیتی را آشکار کرد.

  1. نتیجه‌ی اولیه نشان داد که مشارکت نسبت به سال ۲۰۱۲ پایین‌تر آمده است. با این‌حال ارزیابی دوباره نشان می‌دهد که مشارکت به همان میزان (نزدیک به ۵۸%) بوده است، با این‌ تفاوت که سهم دو حزب بزرگ افت کرده است و احزابِ مستقل رشد کرده‌اند. در رأس احزاب اقلیت سهم حزب لیبرتارین از ۲ درصد به ۵ درصد رأی‌دهندگان افزایش پیدا کرده است.
  2. به‌جز ایالات آیوا و اوهایو، ترامپ در هیچ ایالت مهمی به پیروزی قاطع و غیرمنتظره[۴] دست نیافت. به صورت تقریبی ترامپ به اندازه‌ی رامنی رأی کسب کرده است. رأی او [در مقایسه با رامنی] در مناطق روستایی رشد کرده، و در مناطق حاشیه‌ی شهری افت کرده تا در مجموع ثابت باقی بماند. حاشیه‌ی پیروزی ترامپ، در سه ایالت «ویسکانسین، میشیگان و پنسیلوانیا» روی هم رقم ناچیز ۱۰۷ هزار رأی است.
  3. غافلگیری بزرگ انتخابات نه تغییر چشمگیر رأی سفید پوستان طبقه‌ی کارگر، بلکه موفقیت ترامپ در حفظ وفاداری رأی‌دهندگان به رامنی است. در واقع ترامپ در کسب آرای مسیحیان انجیلی، که انتخابات را به مثابه نوعی «آخرین سنگر» می‌فهمیدند، از رامنی نیز موفق‌تر عمل کرده است. بنابراین پوپولیسم اقتصادی و بومی‌گرایی قویاً به دستور کار همیشگی محافظه‌کاران افزوده شد، ولی از اساس آن را دگرگون نکرد.
  4. پناه بردن کارگران سفیدپوست طرفدار اوباما به ترامپ، عمدتاً در نواحی پیرامونی مناطق صنعتی واقع در میشیگان، اوهایو و پنسیلوانیا –مناطقی مانند مونرو، اشتبولا، لورِین و غیره- عامل تعیین‌کننده‌ای بود. این نواحی در حال تجربه‌ی موج جدیدی از فرار شغل‌ها به مکزیک و جنوب آمریکا هستند. این منطقه برجسته‌ترین کانون‌ شورش علیه جهانی‌سازی در کشور به شمار می‌رود.

 در دیگر نواحی محروم کشور- نواحی [تولیدکننده‌ی] زغال‌سنگ در جنوب شرق اوهایو، منطقه‌ای در شرق پنسیلوانیا که سابقاً «کمربند انتراسیت[۵]» خوانده می‌شد، دره‌ی کاناوا[۶] در ویرجینیای غربی، شهرهای کوهپایه‌ای تولیدکننده‌ی منسوجات و مبلمان در ایالات کارولینا [ی شمالی و جنوبی]، و کلاً منطقه‌ی آپالاشیا[۷]– چرخش کارگران یقه‌آبی به جمهوری‌خواهان در انتخابات‌های ریاست‌جمهوری (ولی نه ضرورتاً در انتخابات‌های محلی یا ایالتی) از قبل [از انتخابات ۲۰۱۶] اتفاق افتاده بود. رسانه‌های جمعی همه‌ی این «دموکرات‌های از دست رفته‌»ی جدید و قدیمی را یک‌کاسه می‌کنند، و به این ترتیب دستاورد ترامپ بزرگ‌نمایی می‌شود.

  1. عامل کلیدی در جلب حمایت جمهوری‌خواهان [توسط ترامپ]، پیمان کلبی‌مسلکانه‌ی او با محافظه‌کاران مذهبی پس از شکست خوردن کروز در انتخابات درون‌حزبی بود. ترامپ در گردهم‌آیی حزب جمهوری‌خواه دست محافظه‌کاران مذهبی را در نگارش پلتفورم حزب باز گذاشت و سپس با یکی از قهرمانان محبوب آن‌ها، مایک پنس، فرماندار ایندیانا و مسیحی نومینالی که عضو یک کلیسای انجیلی است، متحد شد. برای طرفداران حق زندگی[۸] از همه مهم‌تر کنترل دادگاه عالی و نهایتاً استفاده از فرصت برای برگرداندن رأی «رو دربرابر وید»[۹] بود. به این ترتیب روشن می‌شود که چگونه رأی کلینتون، که برخلاف اوباما اجازه داد با حمایتش از سقط جنینِ پس از ماه پنجمِ بارداری شناخته شود، در میان کاتولیک‌های لاتین تبار ۸ درصد [نسبت به رأی سال ۲۰۱۲ دموکرات‌ها] کم‌تر شد.
  2. من نتوانستم اطلاعات دقیقی از میزان مشارکت رأی‌دهندگان سفیدپوست بدون تحصیلات دانشگاهی در ایالت‌های اصلی یا در سطح کشور پیدا کنم. روایت غالب می‌گوید که ترامپ موفق شد تا رأی افرادی که تا پیش از این در انتخابات شرکت نمی‌کردند و رأی دموکرات‌ها را جلب کند، اما این دو متغیر از هم مستقل هستند و اثرگذاری آن‌ها در ایالاتی چون ویسکانسین یا ویرجینیا (که کلینتون به‌صورتی مرزی انتخابات را واگذار کرد) مشخص نیست. در این ایالت‌ها عوامل دیگر چون حجم شکاف جنسیتی یا میزان مشارکت سیاه‌پوستان احتمالاً [از این متغیرها] مهم‌تر بوده‌اند.
  3. در هفته‌های آخر حمایت بخش مهمی از زنان تحصیل‌کرده‌ی سفیدپوست و جمهوری‌خواه نصیب ترامپ شد. بسیاری از مفسران، و همین‌طور خود کلینتون، این واقعیت را ناشی از مداخله‌ی شگفت‌انگیز کومی[۱۰] و احیای بدبینی‌ها به صداقت کلینتون دانسته‌اند. علاوه بر این، تأثیر محکومیت رفتار [جنسی] تجاوزگرانه‌ی ترامپ ، تحت تأثیر نفرت از بیل کلینتون، آنتونی واینر یا آلن گرِیسون در فلوریدا، خنثی گردید. به این ترتیب کلینتون در مناطق حومه‌شهری مهم و سنتاً جمهوری‌خواه میلواکی، فیلادلفیا و پیتسبورگ از حمایت ناچیزی برخوردار بود.
  4. تقریباً یک‌پنجم از رای‌دهندگان به ترامپ– یعنی تقریباً ۱۲ میلیون رأی دهنده- اظهار کردند که در مجموع رویکردشان نسبت به او منفی است. جای تعجب نیست که نظرسنجی‌ها این‌همه اشتباه از آب درآمدند. به این ترتیب، به‌قول واشینگتن پُست: «سابقه نداشته کاندیدایی در انتخابات برنده شود که در نظرسنجی‌ها، نسبت به رقیبش، رأی‌دهندگان کم‌تری او را مطلوب دانسته‌اند، یا مشتاق آغاز دوره‌ی زمامداری‌اش بوده‌اند.»

ممکن است بسیاری از رأی‌دهندگانی که دماغشان را گرفتند و به ترامپ رأی دادند مسیحیان انجیلی بوده باشند که نه به فرد، بلکه به پلات‌فرم رأی دادند. بسیاری نیز به هر قیمتی خواستار تغییر در واشنگتن بودند، حتی اگر این تغییر به معنای فرستادن یک بمب‌گذار انتحاری به دفتر رئیس‌جمهور می‌بود.

  1. حتی موسسه‌ی نظرسنجی «کاتو»[۱۱] می‌گوید که انتخابات را باید شکست کلینتون قلمداد کرد، نه پیروزی ترامپ. کلینتون نتوانست به آرای اوباما در حوزه‌های کلیدی در غرب میانه و فلوریدا نزدیک شود. رئیس‌جمهور نیز علی‌رغم تلاش‌های پرحرارتش در روزهای آخر، نتوانست محبوبیت خود را (که از محبوبیت ریگان در ۱۹۸۸ بیش‌تر است[۱۲]) به رقیب سابقش منتقل کند. چنان‌که سندرز هم در این کار موفق نبود.

با این‌که یافته‌ها احتمالاً بحث‌انگیز هستند، و احتمالاً دیوید اتکینز در امریکن پراسپکت آن‌ها را اشتباه تفسیر کرده است، نظرسنجی‌های خروج[۱۳] ادیسون-نیویورک‌تایمز نشان می‌دهند که برتری ترامپ نسبت به رامنی در میان جمعیت سفیدپوست بسیار ناچیز بود، شاید تنها ۱ درصد، اما «در میان سیاهان ۷ درصد، میان لاتینی‌تبارها ۸ درصد و در میان آمریکایی‌های آسیایی‌تبار ۱۱ درصد بیش از رامنی رأی به دست آورد».

  1. این گمانه چه حقیقت داشته باشد و چه نداشته باشد، مشارکتِ کمتر از انتظار سیاه‌پوستان در میلواکی، مینسوتا و فیلادلفیا به‌تنهایی می‌تواند توضیح دهنده‌ی شکست او در غرب میانه باشد.
  2. اگر منصفانه قضاوت کنیم تمام روی‌گردانی سیاهان به مثابه بایکوت کلینتون نبود. سرکوب سیستماتیک رأی‌دهندگان نقشی مهم، گرچه غیرقابل اندازه‌گیری، ایفا کرد. بنا بر یک مطالعه «در برخی ایالت‌ها شعب اخذ رأی در مقیاس وسیع بسته شدند. در آریزونا، تقریباً تمام بخش‌ها تعداد شعب اخذ رأی خود را کاهش دادند. در لوئیزیانا، ۶۱ درصد بخش‌ها تعداد شعب خود را کاهش دادند. در نمونه‌ی محدود ما از بخش‌های آلاباما، ۶۷ درصد این حوزه‌ها شعب خود را بستند. در تگزاس، ۵۳ درصد بخش‌ها در نمونه‌ی محدود ما اماکن اخذ رأی را کاهش دادند.» هم‌چنین مدارکی در دست است دال بر این‌که مطالبه‌ی تبعیض‌آمیز اوراق هویتی رأی‌دهندگان- گوهری در تاج ضدانقلاب اسکات واکر- میزان مشارکت را در مناطق کم‌درآمد میلواکی به میزان قابل ملاحظه‌ای کاهش داده است.
  3. یک توضیح دیگر برای کاهش رای کلینتون در ویسکانسین و میشیگان، بیگانگی طرفداران هزاره‌ای[۱۴] سندرز بوده است. در هر دو ایالت میزان رأی جیل اشتاین از حاشیه‌ی شکست کلینتون [یعنی از اختلاف رأی او با ترامپ] بیشتر است. هم‌چنین رأی حزب سبز در پنسیلوانیا و فلوریدا نیز بسیار بالا بود (به ترتیب ۴۹۰۰۰ و ۶۴۰۰۰ رأی) درحالی‌که گری جانسون، که علی‌رغم بی‌اطلاعی کاملش از سیاست جهانی در کل ۴۱۵۱۰۰۰ رأی کسب کرد، بیشتر به ترامپ ضربه زد تا به کلینتون.
  4. از زمان عصیان هاوارد دین[۱۵] در سال ۲۰۰۴، شاخه‌ی پیشرو حزب دمکرات با تمام وجود مشغول نزاع با اعضای جریان اصلی حزب‌ بر سر یک راهبرد ۵۰ ایالتی بوده تا در مناطقی که، در غیاب چنین استراتژی‌ای، حوزه‌های انتخاباتی متأثر از جری‌مندرینگ[۱۶] و جمهوری‌خواه هستند، سرمایه‌گذاری شود. برای مثال، ناتوانی کمیته‌ی ملی حزب دموکرات[۱۷] در ارتباط‌گیری با «دموکرات‌های تگزاس»، ایالتی که اکنون در آن اقلیت‌ها اکثریت هستند، یک ننگ کهنه است.

کمپین کلینتون، که پول زیاد و درایت اندکی داشت، یک تراژدی فاجعه‌بار رقم زد. برای مثال، او با وجود هشدارهای متعدد درباره‌ی این‌که طرفداران پرشور اسکات واکر [فرماندار ویسکانسین] تمام‌قد پشت ترامپ ایستاده‌اند، بعد از گردهم‌آیی حزب دموکرات به ویسکانسین سفر نکرد.

به همین ترتیب او توصیه‌ی تام ویلساک، وزیر کشاورزی را نادیده گرفت، توصیه‌ای که بنا بر آن کلینتون باید یک «شورای روستایی» تأسیس می‌کرد، مانند شورایی که به خوبی به اوباما در کمپین‌های غرب میانه‌اش در انتخابات درون‌حزبی و نهایی کمک کرده بود. در سال ۲۰۱۲، اوباما توانست ۴۶ درصد از آرای ساکنین شهرهای کوچک در میشیگان و ۴۱ درصد در ویسکانسین را به اکثریت جمعیت شهرنشین حامی خود اضافه کند. این ارقام برای کلینتون به ترتیب به ۳۸ درصد و ۳۴ درصد رسید.

  1. به طرز طنزآلودی، ترامپ احتمالاً از عدم دریافت حمایت از خانواده‌ی کخ و سایر حامیان مالی بزرگ سود برده است که اولویت خود را به حفظ اکثریت جمهوری‌خواه کنگره تغییر داده بودند. [به این ترتیب] در حالی که نامه‌ی کومی به کنگره معادل ۵۰۰ میلیون دلار تبلیغات ضد کلینتون بود، کمک مالی نجات‌بخش و غیرمنتظره‌ای نصیب جمهوری‌خواهانی شد که در انتخابات کنگره وضعیت متزلزلی داشتند.
  2. با این حال تأکید من بر ائتلاف شکننده‌ی حامیان ترامپ باید با هشدار نسبت به محتوای خطرناک سیاست‌های او همراه باشد. همان‌طور که در یادداشت دیگری استدلال کرده‌ام، ترامپ کم‌تر از آن‌چه به نظر می‌آید دیوانه و فرصت‌طلب است. کمپین او به‌صورت نظام‌مند از همه‌ی امکانات برای تحریک ناسیونالیست‌های سفید «راست آلترناتیو»[۱۸] استفاده کرد، جریانی که پدرخوانده‌ی آن پت بوکانان[۱۹] است، و استیون بانون[۲۰] کسی است که نقش گوبلز را برای آن بازی خواهد کرد.

پرزیدنت اوباما ما را تسکین می‌دهد که ترامپ «غیرایدئولوژیک» است. بسیار خوب، اما [اتحاد] بوکانان-بانون مقادیر معناداری ایدئولوژی دارد، و نام آن فاشیسم است. (از کسانی که فکر می‌کنند این مبالغه است و دوران فاشیسم سپری شده خواهش می‌کنم به سایت بوکانان بروند و نگاهی به فهرست مطالب مورد علاقه‌ی او بیندازند. یکی از این مطالب لهستان را مقصر آغاز جنگ جهانی دوم می‌داند و دیگری اساساً استدلال می‌کند که سیاه‌پوستان باید به سفیدها غرامت بپردازند.)

  1. دیوید اکسلرود ادعا می‌کند که جمهوری‌خواهان تنها در عرض یک هفته ترامپ را «فتح خواهند کرد»، و رابرت کاتنر حرف او را تأیید می‌کند. شاید چنین باشد.

قطعاً ترامپ خواهد کوشید با تقدیم دادگاه عالی به مسیحیان حامی‌اش دین خود را به آن‌ها ادا کند. این ادای دین ممکن است با «نوکلیر آپشن»[۲۱] میچ مک‌کانل در سنا تسهیل شود. به همین ترتیب، «پی‌بادی»، «آرچ»، و سایر کمپانی‌های زغال‌سنگ مجوزهای تازه‌ای برای تخریب کره‌ی زمین دریافت خواهند کرد. مهاجران قربانی خواهند شد، و پنسیلوانیا از مزایای قانون حق به کار[۲۲] جدیدی بهره‌مند خواهد شد، و البته، مالیات‌ها کاهش خواهند یافت.

اما درباره‌ی مسائلی چون تأمین اجتماعی، مراقبت‌های پزشکی، تأمین مالی پروژه‌های زیرساختی با کسری بودجه، تعرفه‌ها، تکنولوژی و غیره، تقریباً غیرممکن است که توافق کاملی را بین ترامپ و جمهوری‌خواهان جریان اصلی تصور کنیم که هواداران طبقه‌ی کارگر او را به خاک سیاه ننشاند. بانک‌داران رهنی[۲۳] هم‌چنان بر جهان حکمرانی خواهند کرد.

  1. بنابراین سخت نیست که تصور کنیم راست آلترناتیو نهایتاً از حکومت جدا یا اخراج می‌شود و به سرعت به سمت تحکیم یک جریان سیاسی ثالث حول پایگاه اجتماعی گسترده‌ای که به لطف عوام‌فریبی ترامپ کسب کرده حرکت می‌کند. احتمال دیگر این است که برنامه‌های تجاری آتش‌افروز ترامپ و سیاست داخلی متناقض او کشور را وارد رکود جدیدی کند و نهایتاً «سیلیکون‌ولی»[۲۴] برای نجات بخش «چپ میانه»ی حزب دموکرات وارد عمل شود.

ولی هر فرضیه‌ای که داشته باشیم، باید انقلاب  واقعی در آمریکا، یعنی کمپین سندرز را لحاظ کنیم. تحرکِ به‌بن‌بست‌رسیده یا رو به پایینِ فارغ‌التحصیلان دانشگاهی، مخصوصاً از طبقه‌ی کارگر و با پیشینه‌ی مهاجرتی، اصلی‌ترین واقعیت اجتماعی در حال ظهور است، نه تیره‌روزی دیرپای «کمربند زنگار»[۲۵]. من این حرف را در حالی می‌زنم که قدرت‌گیری ناسیونالیسم اقتصادی را به واسطه‌ی از دست رفتن ۵‌میلیون‌ها شغل- که بیش از نیمی از آن در جنوب اتفاق افتاده- تشخیص می‌دهم.

ترامپیسم، از هر سو که تکامل یابد، نمی‌تواند فشار اقتصادی وارده بر نسل هزاره را با منافع طبقۀ قدیمی‌تر کارگر سفیدپوست متحد کند. اما سندرز نشان داد نارضایتی نواحی مرکزی را می‌توان زیر چتر «سوسیالیسم دموکراتیک» قرار داد، که امید به تدوین یک «نیودیل»[۲۶] برای «لایحه‌ی قانون حقوق اقتصادی»[۲۷] زنده می‌کند. با سردرگمی استبلیشمنت حزب دموکرات، فرصت واقعی برای تغییرات سیاسیِ دگرگون‌کننده («بازآرایی انتقادی» اکنون یک لفاظی منسوخ شده می‌نماید) به سندرز و وارن تعلق دارد. باید عجله کنیم.

این متن ترجمه‌ای است از:

http://www.versobooks.com/blogs/2948-not-a-revolution-yet

پانوشتها:

[۱] swing states

[۲] Pew

[۳] Edison

[۴] landslide

[۵] زغال سنگ خشک و خالص

[۶] Kanawha Valley

[۷] Appalachia

[۸] right to lifers   (مخالفان سقط جنین)

[۹] Roe vs. Wade (حکم تاریخی دیوان عالی فدرال ایالات متحده آمریکا درباره‌ی قانونی شدن سقط جنین)

[۱۰] James Comey (رئیس پلیس فدرال آمریکا که تصمیم او در هفته‌ی آخر رقابت‌های انتخاباتی برای افشای تحقیقات اف بی آی درباره‌ی ایمیل‌های تازه کشف شده‌ی کلینتون در تعیین سرنوشت انتخابات تأثیر بسزایی داشت)

[۱۱] Cato Institute

[۱۲] اشاره به پیروزی بوش پدر در سال ۱۹۸۸ که با حمایت ریگان ممکن شد

[۱۳] exit polls (نظرسنجی‌هایی که درست پس از پایان رأی‌گیری انجام می‌شوند.)‌

[۱۴] millennial

[۱۵] Howard Dean

[۱۶] Gerrymandered (جریمندرینگ، که به آن سمندربازی انتخاباتی جری هم گفته‌اند، روشی است برای پیروزی در انتخابات از طریق بازآرایی حوزه‌های انتخابیه)

[۱۷] DNC

[۱۸] alt-right

[۱۹] Pat Buchanan

[۲۰] Stephen Bannon

[۲۱] nuclear option (نوکلیر آپشن یا کانستیتوشنال آپشن پروسه‌ی پارلمانی‌ای است که به سنای آمریکا اجازه میدهد قانون یا مصوبه‌ای را با اکثریت ساده‌ی ۵۱ نفره –به جای اکثریت ۶۰ نفره- الغا کند.)

[۲۲] right-to-work law (اساسنامه‌هایی که در ۲۶ ایالت آمریکا توسط شوراهای حق بر کار تدوین می‌گردند، و ظاهراً قرار است روابط کارگران و اتحادیه‌ها را تنظیم کنند. از دهه‌ی ۱۹۷۰ این شوراهای به این صورت شناخته شده‌اندکه حضور کارگران در آن‌ها تزئینی است، و هدفشان منحصراً تعقیب منافع کارفرما و تضعیف اتحادیه‌هاست.)

[۲۳] mortgage bankers

[۲۴] Silicon Valley

[۲۵] rustbelt (کمربند زنگار به منطقهای در شمال شرق آمریکا گفته می‌شودکه به خاطر تضعیف بخش صنعتی اقتصاد، با از دست دادن جمعیت و زوال شهرها دست‌وپنجه نرم می‌کند.)

[۲۶] New Deal

[۲۷] Economic Bill of Rights (در این‌جا عناوین به کار رفته به دورهی زمام‌داری فرانکلین روزولت و طرح‌های اقتصادی مشهور او اشاره دارند.)