عکاسی و آنجابودگی

از متن:

عکس‌­های بروس دیویدسون و همه­‌ی همکاران او در مگنوم، روش بسیار ویژه‌ای برای دیدن را پیشنهاد می‌­کنند که دارای دو جزء اصلی است. نخست آنان حسی از مکان را که نیرویی باز و مترقی در جهان است به نمایش گذاشتند. حس مکان می­‌تواند به روشنی از یک فرد به فرد دیگر متفاوت باشد، [که البته] شامل عکاسان مگنوم نیز می­‌شود. در اینجا باید  اشاره کرد که حس مکان یک  روش عمیقاً فردی است که مردم در مورد جهانی که در آن زندگی می‌­کنند فکر و احساس می‌­کنند. اما آنچه بسیاری به اشتراک می‌­گذارند، حسی مترقی از مکان است که براساس بسیاری از تعریف­‌های آن به مکان‌های دور ارتباط می­‌یابد، در حالی که همه‌ی آنها تمایزات خود را حفظ می­‌کنند. کریستوفر اندرسون[۱] (۲۰۱۲) این حس مترقی از مکان را هنگام تشریح کار خود به عنوان جستجوی «رابطه­‌ی میان سیاست، اقتصاد، مصرف و زمین» به کار برد: «دیدگاه من به این موضوع… نگاه‌کردن به چگونگی مصرف در جهان توسعه­‌یافته است که شرایط را برای تخریب بیشتر زمین در جهان در حال توسعه و به خصوص آمریکای لاتین فراهم می­‌کند» (همچنین نک به Massey,1994: 146-156).

دوم، و به صورت گسترده‌­ای، آنان تعاملی جاه‌طلبانه را با آنجابودگی عکاسی به نمایش گذاشتند. یکی از جدیدترین اعضای آژانس عکس مگنوم به نام پیتر ون اگتمیل[۲] (۲۰۱۲)، این‌گونه متذکر می‌شود: «برای من، به یقین واقعیت جالب‌­تر و غریب‌­تر از هر چیز دیگری است که با خیال‌پردازی خلق می­‌شود». در بسیاری از موارد، او طنین‌انداز سنتی قدیمی در عکاسی مستند بوده که ریشه در کارهای لانگ و کارتیه برسونی دارد که در جستجوی مستندکردن «امور، آن‌گونه که هستند» بودند. البته تناقض آن است که چنین کارهایی «که به صورت خلاقانه‌­ای به تفسیر و ترجمه‌­ی آشوب زندگی می‌­‌پردازند و می­‌تواند در قالب یک محصول برای خوانندگان انتشار یابد» (Panzer,2005:10).  همان‌گونه که عکاسان خبره و ماهری نظیر پیتر ون اگتمیل بلافاصله اذعان می­‌کنند، عمل بازنمایی واقعیت بیشتر در مورد تخیل‌پردازی است، یا همان‌گونه که فیلپ جونز گریفیث[۳] گفته است، این عمل درباره‌­ی [وادارکردن دیگران به ثبت] «ایجاد نظرات تند» در مورد آنچه شما می‌بینید است (نقل در Miller,1997:211).

چنین نظرگاهی در میان کسانی که خواستار کاوش رابطه‌­ی میان مردم و جهان پیرامون آنان هستند پژواک و بحث ایجاد کرده است. ادراک این موضوع مستلزم آن است که جغرافی‌دانان به خالقان این واسطه‌­ی رسانه­‌ای تصویری مهم توجه ویژه‌ای کنند. همان‌گونه که من در این متن تلاش کردم بحث کنم (و امیدوارم نشان داده باشم)، همه جابودگی زیادِ عکاسی و رابطه‌ی بی­‌نظیر آن با جهان قابل مشاهده نیازمند نگاهی عمیق به سطح [زمین] است. چنین دیدگاهی بیش از آنکه از ماهیت دردسرآفرین بازنمایی حمایت کند، پذیرش و تحقق آنجابودگی عکاسی است. این موضوع بیانگر آن است که عکس‌­ها تنها اشیایی برای نگاه‌کردن و قابل استفاده به عنوان شواهد نیستند، بلکه می­‌توانند منبعی برای پرسش‌­ها نیز باشند.

البته این کار همیشه آسان نیست، به خصوص با زندگی در جهانی که با عکس‌­هایی لبریز شده است که با سرعتی فزاینده در حال انتشار هستند –برخی برآوردها حکایت از آن دارد که به صورت روزانه بیش از ۱۰۰ میلیون عکس بر روی فیسبوک بارگذاری می­‌شود. عکس­‌ها به‌گونه‌­ای همه جا حاضر، چندبعدی و قدرتمند هستند که باعث شده این واسطه­‌ی رسانه‌­ای [عکاسی] همه چیز را تغییر دهد: از آنجا که می‌رویم، آنچه می­‌خواهیم و آنچه انجام می­‌دهیم تا آنچه می­‌بینیم، آنچه به یاد می‌­آوریم و آن کسی که هستیم (Heiferman,2012). همچنان آن‌گونه که ابیگیل سولومون گادیو[۴] (۱۹۹۴: xxi) متذکر می‌­شود، عکاسی «یک واسطه‌­ی رسانه‌­ای است که همه‌­جابودگی آن باعث نامریی‌شدنش شده است و همین مسئله آن را شایسته‌ی مطالعه‌ی بیشتر کرده است». با توجه به قابلیت زیاد عکس­ها برای شکل‌دادن به ادراک و فهم مکان، تاسف‌­آور است که به عکاسی چندان توجه نمی­‌شود. گاهی بسیار بهتر است که سرعت خود را کم کنیم، از نزدیک به عکس‌­هایی که ما را در برگرفته‌اند نگاه کنیم، در مورد شرایط اجتماعی و تاثیرات امور بصری فکر کنیم و توجه کنیم که هر یک از ما چه چیزی را به ایستگاه اتوبوس می‌­آوریم[۵]. [البته  باید به  خاطر داشت که] توسعه‌ی یک روش‌­شناسی انتقادی- جغرافیایی برای مطالعه‌ی عکاسی، همان‌‌قدر که ساده است، پیچیده نیز خواهد بود (Rose, 2012:16-17).

 

 

برای خواندن متن کامل بر تصویر کلیک کنید