بن‌بست سیستم: جوکر به طرز هنرمندانه‌ای بیماری‌های جهان مدرن را تشخیص می‌دهد

دانلود پی‌دی‌اف

زندگی روزمره به فیلمی ترسناک تبدیل شده است

ما باید به هالیوود و بینندگان‌اش برای دو چیز تبریک بگوییم: اینکه سروکله‌ی چنین فیلمی که، بیاید قبول کنیم، تصویری به غایت سیاه از سرمایه‌داری به شدت توسعه‌یافته ارائه می‌دهد، تصویری کابوس‌وار که باعث شد برخی منتقدین آن را به عنوان یک «فیلم ترسناک اجتماعی» معرفی کنند، [از درون هالیوود] پیدا شد. معمولاً با فیلم‌های اجتماعی طرفیم که مشکلات اجتماعی را به تصویر می‌کشند و در کنارش، فیلم‌های ترسناک را داریم. گرد هم‌آوردن این دو ژانر در کنار هم تنها زمانی ممکن است که بسیاری از پدیده‌های زندگی اجتماعیِ روزمره‌ی ما به پدیده‌هایی تبدیل شوند که به فیلم‌های ترسناک تعلق دارند.

حتی جالب‌تر است که ببینیم چگونه واکنش‌ها به این فیلم، روح کلی حاکم بر گروه‌بندی‌های سیاسی در ایالات متحده را نشان می‌دهد. از یک طرف، محافظه‌کاران ترسیده بودند که نککند این فیلم باعث برانگیختن خشونت شود. این یک ادعای چرند[۱] بود. هیچ خشونتی توسط این فیلم به راه نیوفتاد. برعکس، فیلم خشونت را به تصویر می‌کشد و شما را نسبت به خطر خشونت آگاه می‌سازد.

مثل همیشه، برخی مردم از چشم‌انداز نزاکت سیاسی ترس داشتند که این فیلم از کلیشه‌های نژادپرستانه بهره بگیرد و خشونت را ستایش کند. این نیز غیرمنصفانه است.

یکی از جالب‌ترین مواضع از آنِ مایکل مور، مستندساز چپ، بود که از این فیلم به عنوان تصویری صادقانه از واقعیتِ افراد فقیر، محروم و فاقد پوشش مراقبت‌های بهداشتی در آمریکا، تجلیل کرد. ایده‌ی او این است که فیلم توضیح می‌دهد چگونه چهره‌هایی مانند جوکر می‌توانند بوجود آیند. این یک تصویر بحرانی/انتقادی از واقعیت در ایالات متحده است که می‌تواند به زایش افرادی مانند جوکر منجر شود. من با او موافق‌ام اما مایلم کمی فراتر بروم.

 

 

بن‌بست نهیلیسم

من فکر می‌کنم آنچه مهم است این است که ژست جوکر در پایان، هنگامی که او با نقاب خود اینهمان می‌شود، ژستی حاکی از نهیلیسم مفرط، خشونت خودویرانگر و خنده‌ای دیوانه‌وار به ناامیدی دیگران است. پروژه‌ی سیاسی ایجابی وجود ندارد.

شیوه‌ای که باید «جوکر» را بخوانیم این است که او بسیار عاقلانه از ارائه‌ی تصویری ایجابی امتناع می‌ورزد. انتقاد چپ‌گرایانه از «جوکر» می‌توانست چنین باشد: «بله، این یک تصویرگری خوب از واقعیت در زاغه‌های فقیرنشین ایالات متحده است، اما نیروی ایجابی کجاست؟ سوسیالیست‌های دموکراتیک کجا هستند؟ مردم عادی کجا خودشان را سازماندهی می‌دهند؟» در این صورت، فیلم کاملاً متفاوت و بسیار کسل‌کننده می‌شد.

منطق فیلم این است که این کار را به تماشاگران واگذار می‌کند. فیلم واقعیت تلخ اجتماعی و بن‌بست واکنش نهیلیستی را نمایش می‌دهد. در پایان، جوکر آزاد نیست. او فقط از جهت رسیدن به نقطه‌ای از نهیلیسم تام آزاد است.

من ژست جوکر را به نوعی در موضع کازیمیر ماله‌ویچ[۲]، آوانگارد روسی، زمانی که نقاشی معروف‌اش، میدان سیاه[۳]، را می‌کشید تشخیص می‌دهم. این نوعی اعتراض مینیمال است – فروکاست به هیچ‌ چیز. جوکر به سادگی هر اقتداری را به سخره می‌گیرد. تخریب‌گر است ولی فاقد پروژه‌ی‌ ایجابی است. ما باید از این مسیر ناامیدی عبور کنیم.

کافی نیست که بازیِ افرادِ حاضر در قدرت را انجام دهیم. این پیام «جوکر» است. این واقعیت که آنها می‌توانند همانند پدر بروس وِین در این فیلم خیرخواه باشند، تنها بخشی از خودِ بازی است. شما باید از شر تمام این حماقت‌های لیبرال‌مسلک که ناامیدیِ حاکم بر وضعیت را بزک می‌کند، خلاص شوید.

با این حال، این مرحله‌ی نهایی نیست بلکه یک سطح صفر از پاک‌کردن میز برای بازکردن فضا محض چیزی نوین است. من فیلم را اینگونه می‌خوانم. این چشم‌انداز انحطاط نهایی نیست. ما باید از این دوزخ عبور کنیم. اکنون، این وظیفه‌ی ماست که فراتر برویم.

 

 

زنگِ خطرِ اجتماعی

خطرِ توضیحِ صِرفِ پیش‌زمینه‌‌ی [شخصیتِ] داستان عرضه‌ی قسمی تبیین عقلانی است که [مدعی است] ما باید ژست جوکر را درک کنیم. اما جوکر به این نیاز ندارد. جوکر به تعبیری یک شخصیت خلاق است. لحظه‌ی حیاتی فیلم برای تغییر سوبژکتیو او زمانی است که می‌گوید: «همیشه فکر می‌کردم زندگیم یه تراژدیه. اما الان می‌فهمم که یه کمدیِ [لعنتیه].»

کمدی برای من به معنای این است که در آن نقطه او خود را با همه‌ی ناامیدی‌اش به عنوان یک شخصیت کمیک می‌پذیرد و از آخرین قیدوبندهای دنیای قدیم خلاص می‌شود. این همان کاری است که او برای ما انجام می‌دهد. او چهره‌ای برای تقلید نیست. اشتباه است که فکر کنیم آنچه که در پایان فیلم می‌بینیم – همان صحنه‌ای که دیگران جوکر را ستایش می‌کنند –  سرآغاز یک جنبش رهایی‌بخش جدید است. نه، این بن‌بست نهایی سیستم موجود است؛ جامعه‌ای که در خودویرانگری خود مصمم است.

ظرافت فیلم این است که گام بعدیِ ساختن یک آلترناتیو ایجابی برای آن را برای ما باقی می‌گذارد. فیلم یک تصویر سیاه نهیلیستی است برای بیداری ما.

 

 

آیا آماده‌ی مواجهه با واقعیت هستیم؟

چپ‌هایی که از «جوکر» آشفته‌اند «چپ‌هایی فوکویامایی» ‌هستند؛ افرادی که فکر می‌کنند نظام لیبرال دموکراتیک بهترین نظام ممکن است و ما صرفاً باید آن را تحمل‌پذیرتر کنیم. در این معنا، امروزه همه یک سوسیالیست هستند. بیل گیتس می‌گوید در طرف سوسیالیسم است، مارک زاکربرگ می‌گوید در طرف سوسیالیسم است.

درس «جوکر» این است که تغییرات رادیکال‌تری لازم است؛ که این کافی نیست. و این همان چیزی است که همه‌ی آن چپ‌های دموکراتیک از آن بی‌خبرند. این نارضایتی‌ که امروزه رشد می‌کند یک نارضایتی جدی است. سیستم نمی‌تواند با اصلاحات تدریجی، تحمل‌پذیرکردن افزون‌تر یا مراقبت‌های بهداشتی بهتر، با آن کنار بیاید. اینها علائم نیاز به تغییرات رادیکال‌تر است.

مسئله‌ی واقعی این است که آیا ما آماده هستیم تا ناامیدی وضعیت‌مان را براستی تجربه کنیم یا نه. همانطور که خود جوکر در لحظه‌ی خاصی از فیلم می‌گوید: «می‌خندم واسه این که هیچ چیز برای از دست دادن ندارم، من کسی نیستم.»

در اینجا یک بازی زیرکانه با اسم نیز وجود دارد. نام خانوادگی جوکر فِلِک است. در آلمانی، فلک یک لکه است، یک لکه‌ی بی‌معنا. مانند آنامورفسیس[۴] است. برای دیدن یک چشم‌انداز جدید باید نگاه متفاوتی اتخاذ کنیم.

من به هیچیک از منتقدان چپگرایی که از پتانسیل فیلم می‌ترسند، اعتماد ندارم. همانطور که [مایکل] به خوبی مطرح کرد، شما از خشونت فیلم می‌ترسید، [اما] از خشونت واقعی در زندگی روزمره‌مان، نه. شوکه‌شدن از خشونتی که در فیلم تصویر شده صرفاً فرار از خشونت واقعی است.

 

 

این متن ترجمه‌ای است از:

https://www.rt.com/news/472541-joker-movie-horror-violence-zizek/

 

 

پانوشت ها:

[۱] absurd

[۲] Kazimir Malevich

[۳] the Black Square

[۴] آنامورفسیس تصویری است که چنان تحریف شده که تنها از یک زاویه‌ی خاص قابل شناسایی است. آنامورفسیس، همانطور که ژیژک در کتاب «کژنگریستن» بدان اشاره می‌کند، «عنصری است که وقتی به صورت مستقیم دیده می‌شود، چیزی جز یک لکه‌ی بی‌معنا نیست، اما به محض اینکه از زاویه‌ی جانبیِ به‌دقت تعیین‌شده به آن نگاه کنیم، ناگهان شکل کاملاً آشنایی به خود می‌گیرد». او در همین راستا اشاره می‌کند که معروف‌ترین مثال از آنامورفسیس، تصویری است با عنوان سُفرا، اثر نقاش آلمانی، هانس هولباین. این تصویر ظاهراً فقط پرتره‌ای از دو سفیر خارجی است، تصویری که آنان را در دربار هنری هشتم در میان همه‌ی تجملات دوران رنسانس نشان می‌دهد، اما در پایین تصویر لکه‌ی دراز و کشیده‌ای هست که وقتی از پهلو به آن نگاه می‌کنیم، خود را به شکل یک جمجمه نمایان می‌سازد. لذا منظور ژیژک در متن بالا، اشاره به مازادی است که تمامیت را می‌سازد. مازاد (لکه)‌ای که اگر از تصویر حذف شود، تمام مختصات صحنه را به هم می‌زند و تمامیت تنها به واسطه‌ی به حاشیه راندن آن لکه است که به هستی خود ادامه می‌دهد. برای مطالعه‌ی بیشتر بنگرید به:

                   اسلاوی ژیژک، کژنگریستن، ترجمه‌ی صالح نجفی و مازیار اسلامی، نشر نی

                   تونی مایرس، اسلاوی ژیژک، ترجمه‌ی فتاح محمدی، نشر هزاره‌ی سوم